📗 حکایت دهم؛ مولانای شکر فروش

#حکایت_های_فیه_ما_فیه

📗 حکایت دهم ؛ مولانای شکر فروش

🌿🔺چون در خدمت عطّار آمدی شِکر بسیار است امّا میبیند که سیم چند آوردی به قدر آن دهد . سیم اینجا همت و اعتقاد است ، به قدرِ همت و اعتقاد سخن فرود آید ، سخن بی پایان است اما به قدر طالب فرو می آید. چون آمدی به طلب شِکر در جوالت بنگرند چه قدر است به قدر آن دهند کیلویی یا دو .
امّا اگر قطارهای اشتر و جوال ها بسیار آورده باشند فرمایند که کیّالان بیاورند .
همچنین آدمی بیاید که او را دریاها بس نکند و آدمی باشد که او را قطرهٔ چند بس باشد و زیاده از آن زیانش دارد و این تنها در عالم معنی و علوم و حکمت نیست در همه چیز چنین است .
در مالها و زرها و کان ها جمله بی حدست اما بر قدر شخص فرود آید زیرا که افزون بر آن نتابد و دیوانه شود ، نمیبینی که در فرعون چون ملک و مال افزون ریختند دعوی خدایی کرد .

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

@roshanfekridini13