آقای دکتر، از یک سوال ریشه‌ای شروع کنیم، دین، برای روشنفکری دینی، «مسئله است، یا» راه حل «؟

آقای دکتر، از یک سوال ریشه ای شروع کنیم، دین ، برای روشنفکری دینی، “مسئله است، یا “راه حل”؟

دین چنان که اشاره کردم، عنصری است بسیار فربه از سنّت که هیچ متفکرروشن بینی نمی تواند آنرا نادیده بگیرد. لذا هم درد است هم درمان،هم زخم است هم مرهم ،هم مسئله است هم راه حل. یعنی از طرفی باید آنرا علاج کرد و از طرفی باید از آن علاج خواست. عینا مانند مدرنیته . مدرنیته نیز، هم مسئله است و هم راه حل. لذا اندیشیدن به هر دو و برقرارکردن دیالوگ و مکالمه میان این دو، اهتمامی است هم روشنفکرانه هم دیندارانه.

برخی از منتقدان می گویند، روشنفکردینی، زمانی که دین را به عنوان “راه حل” انتخاب می کند، مبانی معرفت شناسی یا حجیت مبانی معرفت شناسی خودش را معرفی نمی کند و یا تا انتها مورد نقد قرار نمی دهد و اصطلاحاً به سنت روشنفکری وفادار نیست.

نمی خواهم وارد مقوله تعریف روشنفکری دینی بشوم، آنقدر این موضوع را دستمالی کرده اند که به ابتذال کشیده شده است.والبته همفکران ما ونواندیشان دینی به شبهه های سست ناباوران پاسخهای محکم داده اند. اما برای اینکه خواننده ی ما بداندکه در باره ی چه سخن می گوییم: از طرفی روشنفکر دینی در قرون وسطی زندگی نمی کند ، روشنفکر است و به دوران روشنگری پیوسته است و سلاح نقد را به برّا ترین وجهی در دست گرفته و به کار می برد. از طرف دیگر دین را به منزله یک امر ایمانی وهویتّی ومعرفتی عقلا وقلبا ترک نگفته است. روشنفکران دینی، آن هم به نحو مدلّل نه معلّل، معتقدند هنوز بر درخت دین(اسلام ) میوه های حیات بخشی هست که بر هیچ درخت دیگری نیست. این نکته اول.