🔹چرا در ایران «روشنفکران» با یکدیگر گفتگو نمی‌کنند؟

🔹چرا در ایران" روشنفکران "با یکدیگر گفتگو نمی کنند؟

✔️بیش از بیست سال از سخنان خانم نیلوفر گوله، جامعه شناس ترک تبار می گذرد که در مقایسه ای میان روشنفکران ایران و ترکیه، از فقدان گفتگو میان روشنفکران ایران با یکدیگر ابراز شگفتی کرده بود! به باور گوله در ایران بر خلاف ترکیه، روشنفکران بجای گفتگو با یکدیگر، بیشتر با هواداران شان مونولوگ دارند! شاید آخرین خاطره گفتگوی روشنفکران در ایران به مباحثات میان دکتر سروش و مخالفان فکری او در مجلات کیهان فرهنگی و سپس کیان باز می گردد. در این مناظره های مکتوب دو طرف می کوشیدند با رعایت احترام و بسیار مستدل مواضع یکدیگر را نقد کنند. افرادی مانند صادق لاریجانی، حسین غفاری، سعید حجاریان، محسن کدیور و ... در این زمره بودند. ولی به نظر می رسد که در سال های اخیر ما بیش از پیش به سوی قطع ارتباط میان روشنفکران با یکدیگر، و صرفا کانالیزه شدن ارتباط آنها به سمت و سوی هواداران پیش رفته ایم. بنابراین پرسش از چرایی این عدم گفتگو می تواند حیاتی و مفید تلقی شود. به نظر من دلایل زیر در فقدان گفتگوی میان روشنفکران با یکدیگر در ایران موثرند:

📍 شکاف میان نظر و عمل:
روشنفکری به عنوان میراث عصر روشنگری در روزگار رونق خردورزی، نقادی و حقیقت جویی پا به عرصه وجود نهاد. در این میان همپای تاکید روشنفکران بر فضیلتی همچون گفتگو، پدیده هایی مانند کافه نشینی فرهیختگان و هنرمندان هم شکل گرفته بود که امکانی را برای هم اندیشی نخبگان در جوامعی مانند آلمان و فرانسه فراهم می آورد. از سوی دیگر مطبوعات هم به عرصه دیگری برای گسترش نقد علنی و فلسفی مسائل جامعه تبدیل شده بودند. اما به نظر می رسد در ایران امروز، روشنفکران اگر چه روی کاغذ نسبت به گفتگوی با یکدیگر مشکلی ندارند، اما در عمل تسلیم واقعیت های یک جامعه بدون گفتگو شده اند! به عبارت دیگر فرهنگ عمومی جامعه ایران برانگیزاننده شکل گیری چنین گفتگوهایی نیست و آنها را پی گیری نمی کند!

📍 ارزشی به نام قاطعیت:
با وجود رشد اندیشه های دموکراسی خواهانه در کشور همچنان قاطعیت در ابراز نظر، از اقبال زیادی نزد مخاطبان برخوردار است. در این میان روشنفکرانی که می کوشند صریح و بدون "اما و اگر" سخن بگویند از شانس بیشتری جهت فراگیر شدن اندیشه های شان برخوردارند. این در حالی است که مشارکت در گفتگو نیازمند به رسمیت شناختن رقیب و حضور در عرصه خطرخیز اعتراف به اشتباهات در فرآیند نظریه پردازی است. گفتگو ورود در عرصه سازش و مشارکت با رقیب فکری جهت دستیابی به حقیقت و آگاهی یافتن از استدلال های نادرست است. با این اوصاف به نظر می رسد که روشنفکران در ایران همچنان از آمادگی و شجاعت کافی برای ورود به این عرصه برخوردار نیستند!

📍 فرهنگ مرید - مرادی:
روشنفکری را نقطه مقابل ارادت سالاری تعریف می کنند. شاید بتوان توصیه کلیدی کانت؛ " شجاعت دانستن داشته باش!" را در همین راستا ارزیابی کرد. وداع با کودکی و نابالغی، در کنار جسارت اندیشیدن به تابوهای فکری و نیندیشیدنی ها اساس پروژه روشنگری را تشکیل می دهد. ولی شگفت انگیز است که ما همچنان در ایران با پررنگ بودن فرهنگ مرید و مرادی در میان روشنفکران مواجه هستیم. طرفداران شریعتی، سروش، طباطبایی و نصر همچنان قبایلی را تشکیل می دهند که چندان قائل به گفتگو با یکدیگر نیستند. شاید تنها استثناء در این زمینه مصطفی ملکیان باشد که همواره حاضر به گفتگو با سایر اندیشمندان می باشد. قبیله ای شدن روشنفکری در ایران موجب غلبه " دغدغه هویت" بر " دغدغه حقیقت" شده و فضا را هر چه بیشتر برای گفتگوی میان روشنفکران متصلب و دشوار ساخته است!

📍 کارکردی نبودن گفتگو:
به نظر می رسد در کشوری که همچنان از عدم گفتگو و اجماع میان مسئولین تراز اول رنج می برد، در سرزمینی که سران قوا به جای حل و فصل مشکلات در جلسات خصوصی، آنها را به تریبون های عمومی می کشانند، و در مملکتی که هیچ نوع گفتگوی اقناعی میان مردم، نخبگان و مسئولین با یکدیگر وجود ندارد نمی توان به مفید و کارکردی بودن گفتگو در آن امیدوار بود. همچنین در جامعه ای که حکومت گوش شنوایی برای نظرات و انتقادات اندیشمندان ندارد، نمی توان انتظار داشت که بازار گفتگو در میان روشنفکران همچنان گرم و پررونق باشد. در چنین شرایطی برای روشنفکران حفظ هواداران خود با ارائه سخنانی‌ قاطعانه، نسبت به ورود در عرصه دشوار گفتگو و مناظره مکتوب که می تواند از جذابیت کمتری برای رسانه ها برخوردار باشد اولویت افزون تری یافته و عرصه فکری در عمل به یک نمایش تبلیغاتی شباهت بیشتری می یابد!

👤مهران صولتی