غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
◾️قمار عاشقانهٔ مولانا
#بخشی_از_یک_کتاب
◾️قمار عاشقانهٔ مولانا
شمس تبریزی از مولوی چیزی جز این نخواست که همه چیز را بدون توقع هیچ چیز فدا کند و در ببازد . مولوی هم الحق به این دعوت پاسخ نیکو داد ؛ یعنی خود را به طور مستوفا و کامل به عشق سپرد و از آبرو و مکنت و حشمت و ...دست کشید . پس عشق هم به او وفا کرد و به او همه چیز داد . سینه ای به او داد که به تعبیر خودش «شرابخانه عالم» بود . او را فربه کرد و غم را از او ستاند . «یک دسته کلید» به او داد که همه چیز را با او می گشود . او را دریاوش و آفتاب صفت کرد و در مکتب خویش به او ادب هایی آموخت که در هیچ مکتب دیگری یافت نمیشد ؛
هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد
که آن ادب نتوان یافتن ز مکتب ها
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بــهــر گـشــایــیــدن ابواب رسیده
شرابخانهْ عالم شده است سینهْ من
هزار رحمت بر این سینهٔ جوانمردم
☘بنابراین ، بر عکس تجربه حافظ که ابتدا پا را در آب گذاشته و بعد سر از آتش در آورد ، مولوی ابتدا پا را در آتش گذاشت و بعد سر از آب درآورد . در واقع آتش عشق بر او گلستان شد ؛ زیرا دلیری ورزید و پاداش دلیری خود را گرفت . این دلیری همان «زَهره شیر» داشتن است که خود او از آن سخن می گفت. همان دلیری است که هم سابق بر عاشقی و هم مسبوق به اوست. همان است که عاشقی بدون او تمام نیست . این دلیری نه تنها در برابر بلا بود ، بلکه بر خود عاشقی هم بود همان که بعدها در مکتب حافظ رندی نام گرفت، دلیری در برابر همه ملاحظات و تعلقات ، نه فقط مصائب و تلخی ها . به همین سبب است که مولوی می گوید ؛
ترس مویی است اندر پیش عشق
جمله قـربـانـنـد انـدر کیش عشق
**
در رهِ عشق ما تـرسندگان را کار نیست
جمله شاهانند آنجا بندگان را بار نیست
🌿باری، مولوی از این قمار فوق العاده شادمان بود و در این باره سخنی بسیار شنیدنی و به خاطر ماندنی به جا گذاشت ؛
خُنُک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنمــــــاند هیچ الّا هــــوس قمــــار دیــگر
🌿قمار عاشقانه ، قماری است که در آن بر روی خود شرط میبندیم و به نفع حریف بازی میکنیم ، به تعبیری؛
دشمن خویشیم و یار آنکه ما را میکُشد
هنگامی که مولانا بر سفره ی چنین قماری نشست ، متشرعین و اهل ظاهر باب مناصحت را بر یار قدیمیشان گشودند که تو فقیهی ، آداب میدانی ، بی مبالاتی به ظواهر شریعت و صحبت از سلوک و طریقت ، زیبنده شأنت نیست .
هر چند که مولانا میتوانست چهره خود را تطهیر کند ولی این اشکال ها را در خور پاسخ نمیدانست و چنین می اندیشید ؛
گر شوم مشغول اشکال و جواب
تشنگان را کی تـوانم آب داد
کتاب قمار عاشقانه جرعه ایست از آن آبی که مولانا بر تشنگان نوشاند ، آبی که میتوانست آن را برای تطهیر خود از ما دریغ کند ...
📚قمار عاشقانه
#عبدالکریم_سروش
@roshanfekridini13..