◾️هنر شریعتی؛ گفت و گو بین سنت و مدرنیته

#کاوشهای_فرهنگی_روشنفکری

◾️هنر شریعتی؛ گفت و گو بین سنت و مدرنیته

🔺🌿شریعتی در ازدواج خود با پوران دقیقاً همان کاری را کرد که در رویکرد سیاسی‌ـ‌نظری‌اش همۀ عمر انجام داد: آمیزش سنت و مدرنیته. پوران دختری مستقل، آزاد و بی‌حجاب بود، در حالی که علی پسر حاج محمدتقی بود، کسی که «کانون حقایق اسلامی» را پایه‌گذاری کرده بود. علی باید وضعیت خانوادگی خود را در نظر می‌گرفت و نمی‌توانست به سادگی با دختری که باوری به حجاب سنتی نداشت ازدواج کند، ضمن این‌که طبق رسوم خانوادگی قرار بود با یکی از دخترعمه‌هایش ازدواج کند. در یک کلام، زن شریعتی باید دختری چادری می‌بود.
علی به پوران دل باخته بود و باید این تضاد، یعنی تضاد میان خانوادۀ سنتی خود و خانوادۀ متجدد پوران را با رایزنی و تبیین نظری حل می‌کرد. پوران دختر حاج علی‌اکبر بود، تاجری اصالتاً خراسانی که به تهران کوچیده بود. پوران شش برادر و یک خواهر داشت. علی‌اصغر (توفان)، یکی از برادرانش، در جریان نبرد با نیروهای متجاوز شوروی در تابستان ۱۳۲۰ در مرز آذربایجان جان باخت. اما برادر دیگرش، مهدی (آذر) شهرت بیش‌تری دارد. در جریان ناآرامی‌ها در دانشگاه تهران در اعتراض به سفر نیکسون به ایران، در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ سه دانشجو کشته شدند که یکی از آن‌ها مهدی (آذر) شریعت‌رضوی، برادر پوران بود. همین زخم خانوادگی طبعاً کافی بود تا پوران نیز در جوانی به منتقد بی‌محابای حکومتی تبدیل شود که برادرش را گرفته بود.

پوران در دوران دانشگاه به مشهد بازگشت و وارد کلاسی شد که جوانی بذله‌گو، سخنور و نویسنده در انتهای آن می‌نشست: علی شریعتی. علی کتاب «ابوذر» را که به تازگی منتشر شده بود به پوران هدیه داد و امید داشت دل این دختر آزاد و عاصی را به دست آورد، چیزی که برای تحقق آن یک سال تلاش کرد. علی باید به پدرش هم می‌قبولاند که بی‌حجابی با پاکدامنی منافاتی ندارد. در نهایت پوران با درخواست ازدواج علی موافقت کرد. البته از این پس باید با حرف و حدیث مردم که می‌گفتند پسر حاج محمدتقی با همکلاسی بی‌حجاب خود ازدواج کرده کنار می‌آمد.

این هنر اصلی شریعتی بود. او با قدرت زبان می‌توانست در امر سنتی ویژگی‌های مدرن بیابد و در امر مدرن ویژگی‌های سنتی. به همین دلیل می‌توانست در مدرن‌ترین ایدئولوژی‌های غربی اسلام واقعی را بیابد و در اسلامِ دوران پیامبر، می‌توانست جدیدترین مکتب‌های سیاسی را پیدا کند. در چنین نگرشی فُرم و ظاهر دیگر وجه تعیین‌کننده نیست، بلکه این «سرشت» است که اصل پنداشته می‌شود. بنابراین، شریعتی به جماعتی که سنتی‌ترین و دیندارانه‌ترین «صورت» را دارند، انگِ بی‌دینی و دین‌نشناسی می‌زند، و در مقابل در پدیده‌هایی که هیچ نسبت ظاهری با دین ندارند، دین اصیل را می‌یابد.

دلیل مؤفقیت فکری و نظری شریعتی، یعنی دلیل اقبال عمومی به اندیشه‌های او، همین بود که صورت‌ها را در هم شکست. در جامعۀ دهه‌های سی و چهل و پنجاه ایران که دین همچنان در بندبند روح و روان مردم تنیده بود، الگوهای تلفیقی مانند آنچه شریعتی منادی‌اش بود بسیار خریدار داشت. او مشکل کسانی را که دل در گرو دین داشتند اما در چارچوب سنتی آن به تنگ آمده بودند حل می‌کرد. دین، ناگهان، از یک ساختار خشک، بیگانه با روزگار مدرن و عبوس، از کالبد سنتی خود بُرون می‌تراوید و در کالبد مدرن جاری می‌شد و به زندگیِ متجددانه روح می‌بخشید. این‌که چنین تلفیقی چقدر چفت‌وبست نظریِ استواری داشت، بحث دیگری است. و نیز باید پرسید چقدر می‌توان دین را در هر فُرمی ریخت و از نیروی آن در جهت مقاصد مدرن بهره جست. به هر روی، نسلی از نظریه‌پردازان در ایران در مرحلۀ خاصی از تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران سخت دلبستۀ آمیزه‌سازی‌هایی از این دست بودند و شاید شریعتی تأثیرگذارترینشان بود.
✍مهدی تدینی

‍@roshanfekridini13