غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
یعنی هم حکمت را و هم ضاله را بد معنی میکرد. فلسفی خود را ز اندیشه بکشت
یعنی هم حکمت را و هم ضاله را بد معنی می کرد. حکمت که به معنای فلسفه مصطلح نیست.
باری اینکه فلسفه متافیزیکال (فلسفۀ اسلامی)، به فهم دین کمکی نمیکند، عین آرای عارفان ماست و در صدرشان مولانا جلالالدین بلخی نشسته است که میگوید:
فلسفی خود را ز اندیشه بکشت
گو بدو کاو را سوی حق است پشت
گو بدو چندانکه افزون میدود
از مـراد خود جداتر میشـود
نه اینکه بازرگان، عارفانه طرد فلسفه میکرد، بلکه با عارفان خواسته و ناخواسته همراستا شده بود و بدیهی است که عارفان در فلسفه گریزیشان، پوزیتیویست نبودند! بلکه دردِ دین داشتند و فلسفه را راهزن راه حقیقت میشمردند، و غزّالیوار توصیه «مجّانی» میکردند که برای تقویت ایمان، به دنبال کلام و فلسفه نروید که کوفتن بر ریشۀ درخت، آن را استوارتر نمیکند.
فلسفۀ متافیزیکی تنها یک نوع از فلسفه است و متافیزیسین نبودن هم متفکر نبودن و فلسفه نداشتن نیست. بازرگان یک متفکر بود و در تفکر خود افت و خیزها و نقص و کمالها داشت. یافتن مواضع نقص و کمال او، شایستۀ تدبّر سنگین و سرشار از ثمرات شیرین است، اما متّهم کردن وی به اندوختن و فروختن کالای پوزیتیویسم و علم پوزیتیویستی، و آن را گناه کبیرۀ او دانستن، تفنّنی است ارزان و آسان، و تحلیلی است بیسود، بل پر زیان که با انصاف علمی و اعتدال اخلاقی فاصلۀ بسیار دارد.
در سپهر دینداری معیشتاندیش عالمانه، به زحمت میتوان الگویی پاکیزهتر و پیراستهتر از بازرگان یافت. قرآن در مرکز دینآگاهی او قرار داشت. از روایات کمتر استفاده میکرد، دینش را به فلسفه و عرفان نیامیخته بود، بر دین بار زیاد نمینهاد، انتظاراتش را از دین بسیار کاسته بود،[۴۹] رشد سرطانی فقه را مینکوهید، به حکم تکلیف شرعی با استبداد ستیزه میکرد، مفتون و مرعوب چپنماییها و غربستیزیها نبود، اهمیت علم و تکنولوژی را عالمانه میفهمید، به صلح و اصلاح راغبتر بود، تا به جنگ و انقلاب. در مقابل روحانیت و سلطنت خاضع نبود، و به علمِ تنها قانع نبود و علاوه بر کارِ ذهنی، کارِ دستی هم میکرد. سقف معیشت را بر ستون شریعت نزد و پرستش را از عشق جدا ننشاند و با دین بازرگانی نکرد.
فراتر رفتن از سپهر وی جهد و جهادی خطیر میطلبد که گمان ندارم اغلب ناقدان وی آماده خطر کردن آن باشند.
رحمت خدا بر او باد که آزاده و سربلند و پارسا زیست. قدرناشناسی فرومایگان و ناسزاهای ناجوانمردان پس از انقلاب از مروّت و منزلت او هیچ نکاست. سرفراز به ملاقات خدا رفت و آسوده در بستر جاودانگی بیارمید.
رحم الله معشر الماضین
که به نیکی قدم سپردندی
راحت جان بندگان خدای
راحت جان خود شمردندی
کاش آنان چو زنده مینشوند
باری این ناکسان بمردندی
والسّلام
عبدالکریم سروش
بهمن ماه ۱۳۹۲