غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
باید به دوران ماقبل ارتدوکسی بازگشت و همه چیز را از کفر و ایمان، و حلال و حرام، و وحی و نبوت، و حق و تکلیف و فقه و کلام را از نو س
باید به دوران ماقبل ارتدوکسی بازگشت و همه چیز را از کفر و ایمان، و حلال و حرام، و وحی و نبوّت، و حق و تکلیف و فقه و کلام را از نو سیّالیّت بخشید.
یکم: رُبع ساکنانِ رُبعِ مسکون، به تقریب مسلماناناند که نام محمّد (ص)، ناموس وپرچم آنان است و آلودن این نام، نهادشان را ناآرام میکند. سخرهگران و هجوپردازان، حقّ خود دانستهاند که صورت وی را زشت بنگارند و حرمت و مهابت او رادر چشم مردم بشکنند.
مرا در حقّ آزادیِ بیان سخنی نیست. ولی هرچه هست، حقّ است، نه تکلیف، و همه نکته همین جاست. هواداران این حقّ، از آن چنان سخن میگویند که گویی یک تکلیف است! بلی، به حکم این حقّ، آدمی مجاز است که کاریکاتور قدّیسان را بکشد ولی مکلّف که نیست؛ یعنی اگر نکشد هم باکی نیست و حقّی ضایع نشده است. آن تکلیف است که الزامآور است، و اگر بهجا آورده نشود، موجب مؤاخذه است. به همین دلیل، وقتی کسی پیامبر را “دژمروی و زشت و سیاه” میکند،و به صورت خوک و بوزینه مینگارد، اگر از وی بپرسند چرا چنین کردهای، کافی نیست بگوید «چون حقّ من است»، چرا که تصویر نکردن هم حقّ اوست. دلیلی فراتر از «حقّ» باید بیاورد تا رفتار دردآورش را توضیح دهد. و همینجاست که خار تردید، دل و دماغ مسلمانان را میخلد که مبادا ریگی در کفشی یا خنجری در آستینی نهان بوده است که حقِّ کشیدن را بر حقّ نکشیدن ترجیح نهاده است.
از ناروایی اخلاقی این عمل بگذریم که به هیچ روی بخشودنی نیست که چند کس از سر تفریح و در بستر عافیت و برای رونق تجارت، نقشی منکر بیافرینند و عشق و غرور کرور کرور آدمیان عاشق و مؤمن را به سخره و استهزاء بگیرند و دلشان را پریشان کنند و از آن بدتر، دور باطل تروریسمی کور را جان بخشند که نه حقّ را میفهمد، نه اخلاق را، و نه تکلیف را.
بلی به مسلمانان میتوان گفت که نرنجند (اگر بتوانند) اما به کافران هم باید گفت که نرنجانند و حرمت عزیزان یک قوم را (مقّدسات نمیگویم تا غیرت کافران را نجنبانم) به لوث اهانت نیالایند، و به حکمت مولانا جلالالدین گوش بسپارند:
تو چه دانی که ما چه مرغانیمهر زمان زیر لب چه میخوانیم
تا در این صورتیم از کس ما
هم نرنجیم و هم نرنجانیم
باده حقّ را به اندازه نوشیدن و بر حقّ جامه تکلیف نپوشیدن، عین ادب بادهگساری و شرط حقّشناسی ست، که:
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد
چالش حقوق و اخلاق وتکالیف، امروز از جدّیترین چالشها در مغربزمین است. هیچ اجتماعی فقط با حقوق و بیاعتنا به اخلاق نمیتواند زنده و رستگار باشد. توهین به پرچم و ناموس دیگران، نه تکلیف اخلاقی است (مکتب کانت)، نه فضیلت است (مکتب فضیلتگرایی)، نه سودش بر زیانش میچربد (مکتب فایدهگرایی)؛ و در همه صورتها ناروا و رذیلت است. به بیان هوشمندانۀ پوپر در جامعۀ باز و دشمنانش تقلیل مرارت به جای تکثیر سعادت، جایگزین اخلاقی نیکویی برای فایده گرایی ست.. چه سود و فضیلتی دارد دلها را آزردن و رنج بیهوده بر جانها نهادن؟
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود
نیرزد آنکه دلی را ز خود بیازارند
دوم: معرفت، چنانکه پوپر گفت، از طریق نقد سامان میپذیرد و معرفت دینی هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر زشتنگاری صورت رسول اکرم، شرعاً گناه و اخلاقاً نارواست، نقد شخصیت و رفتار و گفتار او مطلقاً نه گناه است، نه ناروا. نیم آیه قرآن که هیچ، حتی نیم روایت ضعیف هم وجود ندارد که بگوید نقدعلمی و اخلاقی رفتار و گفتار پیامبر یا محکمات و متشابهات قرآن جایز نیست.
اینکه جامعه مسلمانان تاکنون چنین نکرده است، قطعاً هیچ دلیل درون دینی ندارد. حرمت وشخصیت محوری پیامبر و قداست قرآن و ترس از لغزیدن در ورطه گناه، عالمان و عامیان را از خطر کردن برحذر داشته است، غافل از اینکه نقدکردن نه قداستزدایی است نه حرمتستانی. مؤمنان باید آرام آرام بپذیرند که نقد علمی و اخلاقی و تاریخی قرآن و حدیث و انبیاء و اوصیاء، لازمه عقلانیت است و حرمت نهادن به نقد، عین حرمت نهادن به عقل است. عاشقان نیز نباید بهراسند که نقد چهره معشوقشان را مخدوش کند، بلکه به حکم ایمان باید انتظار داشته باشند که زرّ ناب دیانت از کوره نقد، پاکتر و نابتر سر برآورد و سیاوشوار از آتش امتحان به سلامت بگذرد. آنکه خداوند عالمیان است در واقعه خلقت آدم قال ومقال عالمی رااز عرش نشینان میشنود و از”نَفَس فرشتگان ملول” نمیشود. قرآن خود صلا زده است که تا قیامت کسی از جنّ و انس نمیتواند سبک آن را تقلید کند و مثل آن بیاورد. این ندا لاجرم از اطمینانی برمیخیزد. و جامعه مؤمنان ناچار باید بیدلهره و هراس راه را بر ورود رقبای قرآن باز کندتا متاع خود را بنمایند و « سیهروی شود هر که در او غشّ باشد!».
حافظ با کمال بلاغت و ظرافت باب این هماوردی را گشوده است و درنهایت شرم وادب خطر کرده وبا ایهام پردازی خاص