گفتگو با عبدالکریم سروش

گفتگو با عبدالكريم سروش

اقلیتها بیش از دیگران به دنبال ابراز هویت و احراز هویتند و می کوشند تا فرق و تقابل خود را با دیگران بزرگ و پر رنگ کنند تاهویت خود را از دست ندهند، تا بقای خود را تضمین کنند و نیز برای اینکه دچار بحران هویت نشوند. و چنین عزمی و چنین انگیزه ای نه تنها درنحوه رفتار سیاسی آن ها تاثیر می گذرد، بلکه درنحوه تفکرشان هم تاثیر می گذارد.
جرس: گفتگویی که با عبدالکریم سروش دست داد، فرصتی شد که هم کارنامه سال گذشته اش را مرور کنیم و هم از دغدغه های جدیدش بگوید.
بخش نخست گفتگو به کارنامه ی عبدالکریم سروش، در سال ۱۳۹۰ گذشت. کارنامه ای که گویای آن است که این روشنفکر دینی در خارج کشور نیز، با استقبال ایرانیان و مجامع علمی و عمومی روبرو شده است تا همچنان دغدغه های علمی و دینی خویش را پی می گیرد و تسلیم جفای ظالمانی که او را از حضور در وطن محروم کرده اند، نشود.

در بخش دوم گفتگو، دکتر سروش از دغدغه های جدیدش گفت و ازهویت دینی و از آنچه باید روشنفکران دینی بیش از پیش به آن بپردازند.

بخش نخست این گفتگو را در ادامه بخوانید:

***

جرس : آقای دکتر، به عنوان مقدمه ای برای ورود به مصاحبه، لطفاً برای ما توضیح دهید که سالیان اخیر را در خارج کشور به چه مشغول بوده اید؟

عبدالکریم سروش : با درود به شما و همه ی کسانی که این وجیزه را می خوانند، بحمدلله سالیان و ایام پرباری بود و خداوند به من توفیق خدمتگزاری های چندی را عنایت کرد.

اگر بخواهم فعالیت های جمعی این چهار سال اخیر را بیان کنم،شاید به درازا بیانجامد؛ لذا می کوشم سالی را که نزدیک به پایان آن هستیم (۱۳۹۰) بیشتر مطمح نظر قرار دهم و در خصوص آن سخنانی را عرض کنم.

فعالیت های خاضعانه من در سال جاری، یکی تدریس در دانشگاه مریلند بود درباب عرفان و ادب فارسی . در این مجموعه، از مولوی و غزالی و عطار و عزیزالدین نسفی و نجم الدین رازی و دیگران آثاری را برای دانشجویان قراءت و شرح کردم .

ترم دوم را در کالج هاورفورد گذراندم که عمدتاً تدریس من متمرکز بر مولوی و غزالی بود و کوشیدم که دانشجویان را با این دو بزرگمرد ایرانی و اسلامی آشنا کنم. در این جا خصوصاً قسمت های بزرگ و بلندی را از مثنوی خواندم و نکته به نکته و مو به مو شرح کردم و همچنین غزالی را.

حقیقتاً در این کار هم احساس شادمانی می کردم وهم احساس افتخار.شادمانی ازاینکه نکات بدیع و بلندی از افکار این بزرگان را با دانشجویانی که آشنایی با آنها نداشتند، در میان می نهادم والبته خودم هم – به گفته دانشجویان- در مقام شرح آنها هیجان زده می شدم؛ به طوری که وجد و هیجان از چهره من و در رفتار من آشکار بود. و اما افتخار از باب اینکه، این دو بزرگ، هر دو ایرانی بودند؛ هر دو هم وطن ما بودند و من می دیدم که چگونه دیگران بر سر سفره ی فضیلت و معرفت این بزرگ مردان نشسته اند و از جویبار اندیشه های ناب و نغز آنها جرعه بر می گیرند و سرمایه ی زندگی خود می کنند؛ و در آینده اگر پدر شوند، اگر مادر شوند، اگر استاد شوند، آنها را به نسل های دیگر منتقل می کنند. همه ی آن ها به من غرور ، افتخار و ابتهاج می بخشید، که رضایت خاطر هم البته به دنبال آن بود.

علاوه بر تدریس رسمی در این دو دانشگاه ، توفیق بسیاریافتم تا در مجامع ایرانیان شرکت کنم و برای آنها در موضوعات مختلف سخن بگویم.از موضوعات سیاسی گرفته تا موضوعات معرفتی و دینی و گره گشایی هایی که در این مقطعِ زمانی خصوصاً برای جوانان ایرانی ضرورت دارد.

خوشبختانه علاقمندان به این مباحث در داخل و در خارج کشور کم نیستند، اما اکنون که دست من از داخل کشور کوتاه است و جفای ظالمان مرا به این سوی آب ها پرتاب کرده است، باز هم مجال فعالیت کم نیست. فراوان اند ایرانیانی که مراجعه می کنند و خواستار بحث در موضوعات خاصی می شوند. گاه مناسبت های مذهبی ست مثل عاشورا و حج و … . گاهی بحث درباره شخصیت های دینی خصوصاً حضرت پیامبر اکرم است که من همواره مایل بوده وهستم درباره ایشان و رسالتشان سخنانی بگویم و شبهات را مرتفع کنم.

گاه در باب روشنفکری دینی ست. گاه درباب مسائل سیاسی ، مثلاً هنگامی که وفات مرحوم آیت الله منتظری پیش آمد، وفات مرحوم استاد گلزاده غفوری پیش امد، وفات مرحوم سحابی و دختر مظلوم ایشان پیش آمد..

همه یا بیشتر این سخنرانی ها اکنون روی سایت من موجود است و کسانی که علاقمند باشند به آن دسترسی دارند. گرچه میدانم در ایران به علت سرعت پایین اینترنت استفاده از این فایل ها آسان نیست اما با اطلاعاتی که به دست می رسد، ایمیل هایی که می آید و واکنش هایی که دیده می شود، پیداست که علاقمندان به هر زحمت که شده است از آنها استفاده می کنند و نظریات خودشان را هم برای من می نویسند. سوالاتشان را مطرح می کنند و من نیز از آن ها منتفع می شوم و بقدر وسع می کوشم که پاسخ این پرسش ها را برای پرسشگران بدهم. همین پرسش ها البته دست مایه من می شود