گلوله‌ای از گردنم عبور می‌کند. و خون در پرهایم. به حرف در می‌آید

گلوله ای از گردنم عبور می کند
و خون در پرهایم
به حرف در می آید

شکارچی نمی داند
شامی که می خورند
همه را غمگین خواهد کرد

شکارچی نمی داند
که بچه هایم
همین حالا گرسنه اند
و من به طرز احمقانه ای به پرواز ادامه خواهم داد

شکارچی نمی داند
که سالها در درونشان
بال بال خواهم زد
و کودکانشان کم کم
به قفس بدل می شوند

گروس عبدالملکیان

#شعر
#گروس_عبدالملکیان


@sahatzist
ساحت زیست
http://s1.upzone.ir/8894/backdoorescape.jpg