محیط زیست نیازمند نظریه پردازی است. نشرو بازنشر مطالب در این کانال به معنای تایید آن ها نیست. صفحه ما در اینستاگرام https://instagram.com/sahat_zist?utm_source=ig_profile_share&igshid=oiuzhhz712pw تماس و پیشنهادات: @sahatzistadmin @AnooshehZahra
گفتوگو نایجل واربرتن با پیتر سینگر در باب حیوانات.. مترجم: روح الله محمودی
گفتوگو نايجل واربرتن با پيتر سينگر در باب حيوانات
مترجم: روح الله محمودي
قسمت اول: تفاوت شخص با حیوان
منبع :تارنمای دین آن لاین
@sahatzist
ديويد ادموندز: كتاب آزادي حيوانات در سال ۱۹۷۵ ميلادي منتشر شد. در نگاه به گذشته، اين كتاب اثر فلسفي مهمي است كه باعث ظهور جنبش پاسداري از حقوق حيوانات، به معناي مدرن آن، شد. البته نويسنده كتاب به طور مستقيم از حقوق [حيوانات] سخن نميگفت، بلكه او، در مقام يك فايدهگرا، از بيشينه كردن منافع يا خرسندي سخن ميراند. نويسنده استراليايي كتاب هم اكنون در دانشگاه پرينستون است و ميتوان ادعا كرد كه مشهورترين فيلسوف دنياست. او بر آن است كه برخي حيوانات از مرتبه اخلاقي بالاتري، در مقايسه با برخي انسانها، برخوردارند و بي توجهي ما نسبت به رنج حيوانات نقطه ضعف اخلاقي سرزنش باري است. او همچنين ديدگاههاي مناقشه برانگيزي در باب اتانازي، سقط جنين، كشتار كودكان، نافرماني مدني - و نيز اين امر كه ما تا چه اندازه بايد به امور خيريه بپردازيم - دارد. اما ما با پيتر سينگر صرفا در اين باره سخن ميگوييم كه انسانها چگونه بايد با حيوانات رفتار كنند.
@sahatzist
نايجل واربرتن: موضوع بحث ما اخلاق استفاده از حيوانات است؛ چه به عنوان غذا و چه در امور پژوهشي. اما پيش از شروع بحث، شايد شايسته تر آن باشد كه شما روشن كنيد منظورتان از “شخص ” چيست. زيرا شما ميان “شخص” و “انسان ” فرق ميگذاريد.
پيتر سينگر: “شخص” كسي است كه نسبت به وجود خود در زمان آگاه است. آنقدر در اين مورد آگاهي دارد كه بداند او همان كسي است كه پيش از اين زندگي كردهاست، و انتظار دارد كه زندگي اش در آينده نيز امتداد يابد. پس بسياري از انسانها “شخص” محسوب ميشوند، اما ما هنگامي كه از مادر زاده ميشويم “شخص” نيستيم. اطفال تازه زاد “شخص” نيستند. و [در مقابل،] برخي از حيوانات “شخص” محسوب ميشوند. و البته همه حيوانات شخص نيستند.
@sahatzist
ن.و: با اين توصيفات، كدام نوع از حيوانات ميتوانند “شخص” باشند؟
پ.س: مثلا شمپانزه، احتمالا نسبت به وجود خود در زمان آگاهي دارد. پس من فكر ميكنم كه دليل خوبي وجود دارد كه شمپانزه ها را “شخص” به حساب آوريم.
ن.و: نظرتان درباره انسانهاي بزرگسالي كه از ناتواني ذهني رنج ميبرند و نميتوانند به گذشتهشان همچون بخشي از تجارب خود بينديشند چيست؟ يعني فكر ميكنيد آنها “شخص” نيستند؟
پ.س: من فكر ميكنم كه آنها ديگر “شخص” نيستند. شايد آنها، زماني در گذشته، “شخص” بوده باشند. و ما ميتوانيم به آرزوهاشان، آنگاه كه “شخص” بودند، احترام بگذاريم. اما بعد زماني ميآيد كه شما ديگر “شخص” نيستيد. مخصوصا اگر تواناييهاي عقليتان زائل شوند اما بدنتان همچنان به زندگي خود ادامه دهد و اين زندگي نباتي چنان ادامه پيدا كند كه ديگر دركتان را از گذشته تان از دست بدهيد و حتي ندانيد كه قرار است آيندهاي داشته باشيد.
@sahatzist
ن.و: كسي كه اين گفته هاي شما را بخواند و فيلسوف نباشد ممكن است بگويد، «خب، شما “شخص” را تعريف كرديد. شما “انسان” را تعريف كرديد. اما كه چه؟»
پ.س: يقينا اين عكسالعمل درستي است. تعريفها نميگويند كه كدام كار درست است و كدام نادرست است. اما موجودي را در نظر بگيريد كه ميتواند در مورد آينده اش بينديشد و آن را تصور كند. به نظر من، چنين موجودي از نظر اخلاقي داراي اهميت است. زيرا اگر شما مقايسه اي انجام دهيد ميان كشتن موجودي كه قادر است برخي پيشبينيها در مورد آينده اش داشته باشد، برخي خواسته ها براي آينده داشته باشد، شايد حتي پروژه هايي داشته باشد كه بخواهد در آينده تكميلشان كند، و شما چنين كسي را که مي خواهد به زندگي اش ادامه دهد به قتل برسانيد، كاري خطا در حق آن شخص مرتكب شده ايد. اما اگر همين كار را با موجودي كنيد كه كاملا شخص نيست و آرزو يا اميدي در آينده ندارد كه كشتن او باعث از بين رفتن اين آرزوها و اميدها شود كارتان متفاوت خواهد بود. پس مفهوم “شخص” انگشت بر چيزي ميگذارد كه هنگام گفتوگو در باب درستي يا نادرستي قتل ميتواند از اهميت برخوردار باشد.
@sahatzist
ن.و: به نظر من، مهمترين مساله در مورد حيوانات اين است كه آيا آنها رنج ميبرند يا خير. همه انواع حيوانات قابليت رنج بردن دارند، حتي اگر آنها هيچ تصوري از تداوم زندگيشان [در گذشته و در آينده] نداشته باشند.