اخلاق زمین. مطلب یکی از فصل‌های مهم کتاب «سالنامه‌ی یک شهرستان شنی» نوشته‌ی «آلدو لئوپولد» است

اخلاق زمین
@sahatzist
این مطلب یکی از فصل‌های مهم کتاب «سالنامه‌ی یک شهرستان شنی» نوشته‌ی «آلدو لئوپولد» است. این نوشته بعد از گذشت بیش از نیم قرن که از زمانِ نگارشِ آن می‌گذرد، در شمار تأثیرگذارترین مطالب نوشته شده در حوزه‌ی حفاظت از محیطِ زیست است.
منبع :مجله اینترنتی یوتوپیا
ترجمه‌: روزبه فیض

قسمت پنجم : جایگزین‌های اخلاقِ زمین

وقتی که منطقِ تاریخ از ما «نان» بخواهد و ما در عوض به آن «سنگ» تعارف کنیم، دشواریِ شرحِ شباهت‌های سنگ و نان را به جان خریده‌ایم. در این‌جا من به برخی از سنگ‌هایی که به جای نان (یعنی اخلاقِ زمین) ارائه شده‌اند اشاره می‌کنم.

یکی از نقاطِ ضعفِ «سیستمِ حفاظت از محیطِ زیست مبتنی بر انگیزه‌های اقتصادی» این است که اغلبِ اعضایِ اجتماعِ زمین ارزشِ اقتصادی ندارند. مثلاً گل‌های وحشی و پرنده‌های سرودخوان (song birds). از میانِ بیش از ۲۲۰۰۰ گونه‌ی گیاهی و جانوریِ بومیِ ایالتِ ویسکانسین در آمریکا، شاید فقط ۵ درصدِ آن‌ها قابلِ فروش، خوردن یا خوراندن هستند‌ (ارزشِ اقتصادی دارند). با این حال همه‌ی این موجودات به اجتماعِ زیستی منطقه تعلق دارند و امتداد یافتنِ حیات‌ گونه‌شان حقِ آن‌هاست، همان‌طور که پایداری‌ِ این اجتماع نیز به یک‌پارچه ماندنِ آن وابسته است.
@sahatzist
وقتی بقای یکی از موجوداتی که فاقدِ ارزشِ اقتصادی است ولی بنا به دلایلی موردِ علاقه‌ی ماست در معرضِ خطر قرار می‌گیرد، ما دست به اختراعِ بهانه‌های مختلف می‌زنیم تا آن‌را دارایِ اهمیتِ اقتصادی جلوه دهیم. در اوایلِ قرنِ بیستم پرنده‌های سرودخوان در حالِ انقراض بودند. پرنده‌شناسان پادرمیانی کردند و شواهدِ شکننده‌ای ارائه کردند که نشان می‌داد در صورتِ از بین رفتنِ این پرنده‌ها، حشره‌ها ما را خواهند خورد. به عبارتِ دیگر، دلایلِ ارائه شده فقط وقتی معتبر شدند که توانستند ارزشِ اقتصادی پرنده‌ها را نشان دهند.

امروز یادآوری چنین شرایطی به موضوعی دردناک تبدیل شده است. درست است که هنوز فاقدِ اخلاقِ زمین هستیم، اما دستِ کم به اعتراف به این‌که پرنده‌ها، صرفِ نظر از ارزشِ اقتصادی‌شان برای ما انسان‌ها، حقِ امتدادِ حیات دارند نزدیک‌تر شده‌ایم. …
@sahatzist
فقدانِ ارزشِ اقتصادی گاه خصوصیتِ یک گونه یا گروهِ معین نیست، بلکه کلِ اجتماع‌های زیستی را در بر می‌گیرد: باتلاق‌ها، مرداب‌ها، شن‌زارها و بیابان‌ها از این دست‌اند. فرمولِ ما در چنین شرایطی این است: حفاظت را به دولت واگذار کنیم؛ دولت باید پارک‌ها یا مناطقِ حفاظت شده‌ی موردِ نیاز را ایجاد کند. اما مشکل در این است که این اجتماع‌ها با زمین‌های خصوصیِ ارزشمند همپوشانی دارند و دولت نمی‌تواند تمامِ این زمین‌های پراکنده را بخرد یا کنترل کند. نتیجه‌ی نهایی این است که برخی از این اجتماع‌ها که در منطقه‌های وسیع حضور دارند به تدریج فرو می‌پاشند و منقرض می‌شوند. اگر مالکِ خصوصی دارای ذهنیتِ اکولوژیک می‌بود، می‌توانست با افتخار، سرپرستیِ بخشِ بزرگ و منصفانه‌ای از این مناطق را به عهده بگیرد و سعی کند تنوعِ زیستی و زیبایی مزرعه و اجتماعی که در آن زندگی می‌کند را بیافزاید.

تلاش برای یافتنِ ارزش اقتصادی برای گونه‌ها یا مجموعه‌های زیستی یک خطر دیگر نیز دارد: ارزشِ اقتصادی بسیاری از گونه‌ها بر ما روشن نیست و فقط در آینده‌ای نامعلوم ممکن است به این نتیجه برسیم که یک گونه یا مجموعه‌ی زیستی دارای ارزشِ اقتصادی است. اما همان‌طور که در عمل هم بارها مشاهده است، تصورِ فقدانِ سوددهی گونه‌ها، مجموعه‌های زیستی و مناطقِ به اصطلاح بی‌ارزش اشتباه از کار درآمده است؛ آن‌هم بعد از انقراضِ تعدادِ زیادی از گونه‌های زیستی. فرایندی که بازگشت‌پذیر نیست.
@sahatzist
به طورِ خلاصه، سیستمِ حفاظت از محیطِ زیستی که فقط مبتنی بر دلایلِ اقتصادی و سودِ فردی باشد، به شکلِ‌ نامید‌کننده‌ای ناتوان و بی‌خاصیت است. تمایلِ چنین سیستمی به این است که اکثرِ اعضایِ اجتماعِ زمین را که فاقدِ ارزشِ اقتصادی هستند اما وجودشان برای بقای اجتماع ضروری است، نادیده بگیرد و در نهایت منقرض کند. فرضِ نادرستِ چنین سیستمی این است که قسمت‌های اقتصادیِ اجتماعِ زیستی می‌توانند بدونِ قسمت‌های غیراقتصادیِ آن به کارِ خود ادامه دهند. در ضمن، این سیستم‌ها تمایل دارند که بخشِ اعظمِ مسئولیتِ حفاظت را به دولت واگذار کنند؛ مسئولیت‌هایی که در نهایت آن‌قدر بزرگ، پیچیده و پراکنده هستند که دولت ناتوان از اجرای آن‌ها است. رفتارِ اخلاقی و تعهدآمی