سوسیوبیولوژی (زیست شناسی اجتماعی):. «زیست شناسی سرنوشت است»

سوسیوبیولوژی (زیست شناسی اجتماعی):
"زیست شناسی سرنوشت است "
@sahatzist
در اواسط قرن بیستم ، ژان پل سارتر(1980-1905) نویسنده و فیلسوف فرانسوی با رواج فلسفه ی اگزیستانسیالیسم ، واضع اندیشه ای شد که بر خلاف ناتورالیسم معتقد به جبر، به طرح مساله ی اصالت بشر و آزادی وی می پرداخت. از منظر این اندیشه آدمی فاقد طبیعتی بشری ست. یا به تعبیر سارتر"بشر نخست هیچ نیست. سپس چیزی می شود، یعنی چنین و چنان می گردد و چنان می شود که خویشتن را آن چنان می سازد."
به عقیده سارتر و پیروانش، زندگی مفهوم "از پیش بوده ای" ندارد. ایشان افراد متعذر به جبر را دچار سوء نیت و خطای آنها را موجب مکتوم نگاه داشتن آزادی کلی اقدام میدانند. سارتر اندیشه ی خویش را مورد اعتراض کسانی میداند که "سست عنصر" خطابشان میکند. افرادی که می خواهند معتقد باشند که زبون یا قهرمان زاییده می شوند و مفری برایشان نیست.
@sahatzist
فمینیستها با خلاصه کردن مفهوم سوسیوبیولوژی در جمله ی " زیست شناسی سرنوشت است" یافته های آن را مرد سالارانه پنداشته و شدیدا مورد انتقاد قرارمی دهند. چنین به نظر میرسد که زنان علیرغم تلاش و تقلای بیشینه، همچنان به جهت طبیعت و فیزیولوژی شان آسیب پذیر واقع می شوند. در هر حال آنچه مسلم است، هیچ سوسیوبیولوژیستی نمی تواند ادعاهای داروینی را مبنی بر زیر نفوذ بودن اعمال بشر توسط مجموعه ای از عوامل ژنتیکی و محیطی منکر شود. در واقع حتی بدون در نظر گرفتن مواضع فمینیسم، می توان مدعی شد سوسیوبیولوژی آغازگر دیدگاهیست که در آن هر فردی در حوزه ای زیست شناختی محدود است.
روانشناسی تکاملی نخست فرضیاتی را پیرامون خصوصیات روانی بشرارائه می دهد، سپس آنها را در طیف وسیعی از داده های متنوع مربوط به فرهنگهای متفاوت به بوته آزمایش می سپارد. یافته های چنین مطالعاتی متضمن درنظرگرفتن آن خصوصیات به عنوان "میراث ژنتیکی مشترک" خواهد بود که به روشنی بازتابی از نقش مسلم ژنتیک در مقابل فرهنگ است.

با در نظر گرفتن دو گفتار پیشین ونیزمباحثی که قبلا طرح شد، آیا دغدغه ی نقش انسان امروزی "به عنوان گونه ی بی رقیب محیط زیست خود" در تعیین سرنوشت خویش ، آدمی را دمی آسوده خواهد گذاشت؟ حقیقتا آنچه ما را انسان میسازد چیست؟ آیا ما چیزی بیش ازDNA هستیم؟
@sahatzist
مسلما سوسیوبیولوژی به عنوان پلی میان علم و فلسفه، و به عنوان شاخه ای عظیم از اندیشه ی علمی بشرکه آرمانگرایانه در نظر دارد بسیاری از علوم به ظاهر متنوع امروزی را درچارچوبی نوین تحت لوای خویش همگن کند هرگز نمی تواند ازکنار چنین مباحثی مسامحه کارانه گذر کرده و سوالاتی از این دست را بی پاسخ رها کند. و البته چنین هم نمی کند.
سوسیوبیولوژی که گویی همزمان هم به میخ می کوبد هم به نعل، بسیار زیرکانه به پاسخگوئی پرداخته و با اعطای توانشی نامحدود به ژنها آنها را در مواجهه با خودشان قرار می دهد.
قابل انکار نیست که در انسانها... نفوذ ژنتیک حالت الزامی کم تری دارد. این امر را سوسیوبیولوژیست ها ناشی از آن میدانند که رفتار اجتماعی انسان را تا حد زیادی ژن های مربوط به قوای ذهنی و شناختی کنترل می کنند، ژن هایی که تحت تأثیر محیط و یادگیری اثری قابل تغییر به جا می گذارند.
سوسیوبیولوژی همچون روان شناسی فرویدی برذات تاکید دارد، ولی تأثیر محیط را نیز در فرایندهای ذاتی می پذیرد.
بله. مغز ما بطور طبیعی وبه صورتی از پیش تعیین شده، طراحی شده است اما این طراحی برای انجام هر کار محالی ست. ما میتوانیم به ژنهایمان بگوییم چه کنند وازین رهگذر در فرایندهای تحول دخالت کنیم. و به زعم نگارنده ی این سطور این توانش بی کم و کاست متعلق به فرد فرد جامعه ی بشری ست.
@sahatzist
🖋#پیام فضلی » ذکر این نکته ضروری است که با توجه به فامیل نویسنده ایشان شخص دیگری غیر از پیام فضلی نژاد است.
@sahatzist


http://s1.upzone.ir/81905/AAEAAQAAAAAAAAJVAAAAJDRiMTZmNGM1LTUzNmEtNDQ4NS1hYzZiLWQ1NGM4OWZkMzQ1Ng.jpg