محیط زیست دوستی نمایشی و مصرفی. میثم مهدیار/ روزنامه صبح‌ نو

محیط زیست دوستی نمایشی و مصرفی
میثم مهدیار/ روزنامه صبح‌ نو

در این یکی دو سال گذشته گویا "سگ ها" به نماد محیط زیست دوستی و طبیعت دوستی ما تبدیل شده اند. برای سگ آزاری تجمع برگزار می کنیم. سازمان محیط زیست صفحه اول سایتش را بارها به آن اختصاص می دهد و...
آیا واقعا طبیعت دوست و حیوان دوست شده ایم یا این پدیده را می توانیم همعرض دیگر رفتارهای مصرفی و نمایشی مان تحلیل کنیم؟

دورانی که در آن زیست می کنیم را دوران کالایی شدن «همه چیز» نامیده اند. این کالایی شدن اکنون به واسطه جهانی شدن در یک بازار جهانی معنا پیدا کرده است. کالایی شدن یعنی همه موجودیت های مادی و معنوی و اخلاقی در این جهان به کالاهایی قابل «خریداری» و «فروش» و در نهایت «مصرف» تبدیل شده اند. مصرف از منظر بوردیو در دوران جدید نه برای ارضای نیازهای واقعی که بیشتر برای ایجاد تمایز و تفاخر میان خود و دیگران صورت می گیرد: "من این مُد، این برند، این لباس، این موبایل را مصرف می کنم تا بتوانم از سطح گروه ، طبقه و قشری که در آن قرار دارم بالاتر رفته و در گروهی قرار بگیریم که احساس می شود بواسطه این مصرف شان اجتماعی بالاتری دارند". از این رو دیگر معیار ارزش کالاها نه کارکرد آن ها بلکه بیشتر وجه نمادین و تمایزبخش و نمایشی آن است که اهمیت می یابد و همین وجه تمایز بخش و نمادین پدیده های کالایی شده است که می تواند در فرایندهای مبادله و خرید و فروش شرکت کند و حتی به سرمایه مادی قابل محاسبه تبدیل شود .

با کالایی شدن فرهنگ دیگر شما نیاز نیست که انسانی با فرهنگ عالی و واقعا فاخر باشید، فقط کافیست که برخی از وجوه کالایی شده و نمادین فرهنگ را از آن خود کنید. مثلا در فلان حراجی گالری شرکت کنید، فلان عتیقه را بخرید، در فلان تجمع محیط زیستی که الان مد شده شرکت کنید، راجع به کودکان کار بنویسید و... بدون آنکه دغدغه واقعی محیط زیست و فرهنگ و عدالت همراه شما باشد. شما با حضور و کنش نمادین در این عرصه ها می توانید "سرمایه فرهنگی" مناسبی را از آن خود کنید و حتی به قول بوردیو می توانید بواسطه ارتباطاتی که در این میدان ها پیدا می کنید این سرمایه فرهنگی را به سرمایه اقتصادی تبدیل کنید.


این روزها به نظر می رسد رفتارهای مصرفی ما ایرانی ها به محیط زیست نیز رسیده است. رفتارهای مصرفی که به تاریخ و شرایط بوم شناختی جنبش های محیط زیستی در غرب توجه ندارند و به شکل صوری جنبه تقلیدی و ترجمه ای یافته اند. در حقیقت جنبش های محیط زیستی از دهه 70 میلادی در غرب آغاز شد و عمده درگیری این جنبش ها مبارزه با آلودگی رودخانه ها، آلودگی خاک، دفن پسماندهای اتمی،قطع درختان، تغییرات آب و هوایی و گرم شدن زمین، دفن زباله ها، آلودگی هوا و... بود. این جنبش ها به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کردند و باعث تصویب قوانین محدود کننده جدی در زمینه آلودگی آب و خاک و هوا شدند. در ادامه همین توفیقات بود که بحث حفاظت از حیوانات و حقوق حیوانات در غرب مطرح شد و امروزه می بینیم که توجه به حفظ جان حتی یک حیوان اهمیت یافته است.

اما در حالیکه اتفاقاتی چون اینکه "سالانه دومیلیارد تن خاک در کشور دچار فرسایش می شود، هزاران هکتار از جنگلها و مراتع سالانه نابود می شوند، زمین خواری و کوه خواری رمقی برای محیط زیست ما نگذاشته است، پیمانکاران معادن کوهها و جنگلها را پاره پاره کرده اند" کوچکترین اعتراض و تجمعی را برنمی انگیزاند، می بینیم در یکی دو سال گذشته حرکت ها و تجمعات و کمپین های مجازی بسیاری مثلا راجع به سگ کشی یا شکار برخی حیوانات برگزار شده و می شود. البته در این جا خدای نکرده در مقام تایید حیوان آزاری نیستیم ولی آیا کشته شدن یک سگ بیشتر اهمیت دارد یا فرسایش سالانه 2 میلیارد تن خاک در کشور یا از بین رفتن روزانه 40 هکتار از جنگلها؟ کدام یک اولی تر هستند؟‌ چرا کسی برای اعتراض به فاجعه ای که ترکیه با تاسیس سدهای زیاد روی دجله و فرات برای امنیت و کشاورزی و آب و هوای منطقه در حال رقم زدن است واکنشی نشان نمی دهد. مگر چندسالی نیست که بواسطه خشکسالی در عراق هموطنان غرب و جنوبغربی کشورمان قسمت عمده از سال را میزبان گرد و غبار ناشی از خشکسالی در عراق و سوریه هستند. جان هموطنانمان مهمتر است یا سگ آزاری؟

آیا برجسته شدن بیش از حیوان دوستی در فضای رسانه ای ما نشانه هایی از مصرفی شدن و نمایشی شدن دغدغه ها و علائق محیط زیستی ما نیست؟


زمین آنلاین
@Zaminonline