محیط زیست نیازمند نظریه پردازی است. نشرو بازنشر مطالب در این کانال به معنای تایید آن ها نیست. صفحه ما در اینستاگرام https://instagram.com/sahat_zist?utm_source=ig_profile_share&igshid=oiuzhhz712pw تماس و پیشنهادات: @sahatzistadmin @AnooshehZahra
اخلاق زمین. مطلب یکی از فصلهای مهم کتاب «سالنامهی یک شهرستان شنی» نوشتهی «آلدو لئوپولد» است
اخلاق زمین
@sahatzist
این مطلب یکی از فصلهای مهم کتاب «سالنامهی یک شهرستان شنی» نوشتهی «آلدو لئوپولد» است. این نوشته بعد از گذشت بیش از نیم قرن که از زمانِ نگارشِ آن میگذرد، در شمار تأثیرگذارترین مطالب نوشته شده در حوزهی حفاظت از محیطِ زیست است.
منبع :مجله اینترنتی یوتوپیا
ترجمه: روزبه فیض
قسمت دهم: اخلاق زمین یعنی چه؟
اخلاقِ زمین، بازتابی از وجودِ یک وجدانِ اکولوژیک است؛ وجدانی که به نوبهی خود نشان از این دارد که در جهتِ نگهداشتِ سلامتی زمین برای خود مسئولیتی فردی قائل باشیم. سلامتیِ زمین، ظرفیت آن در احیای مجدد خود است. حفاظت از محیطِ زیست، تلاشهای ما برای درک و حفاظت این ظرفیت است.
طرفدارانِ حفاظت از محیطِ زیست مشهور به تضاربِ آراء هستند. در یک نگاهِ سطحی، این اختلافِ نظرها ممکن است ما را دچار سردرگمی کنند. اما با موشکافی و دقت بیشتر متوجه دو رویکردِ اصلی و متمایز میشویم. در رویکردِ الف، زمین همان خاک است و کارکردهای آن نیز در چارچوبِ ذهنیتِ «تولید-کالا» تعریف میشوند. رویکردِ ب، زمین را به مثابهِ یک مجموعهی زیستی در نظر میگیرد و کارکردهای آنرا نیز در چارچوبی وسیعتر تعریف میکند.
در جنگلداری که حوزهی کاری من است، تمایلِ رویکردِ الف به این است که درختها مثلِ خیار یا کاهو کاشته شوند و سلولز نیز به عنوانِ کالای اصلی جنگلداری در نظر گرفته میشود. این نگرش مخالفتی با اعمالِ خشونت ندارد و در واقعِ همان نگرشِ زراعی و کشتشناسیک است. از طرفِ دیگر، رویکردِ ب جنگلداری را به عنوانِ موضوعی اساساً متفاوت با زراعت در نظر میگیرد؛ چرا که جنگلداریِ موردِ نظرِ آن گونههای زیستی طبیعی (غیر اهلی) را نیز در بر میگیرد و هدفِ اصلیِ آن مدیریتِ محیطِ طبیعی است و نه ساختنِ یک محیطِ مصنوعی. رویکردِ ب به صورتِ مبنایی، زایندگیِ طبیعی را ترجیح میدهد و با تکیه بر دلایل اقتصادی و زیستی نگرانِ از بین رفتنِ گونههای زیستی مختلف است؛ حتی آنهایی که به ظاهر کارکردِ اقتصادی ندارند. نگرشِ از نوعِ ب نگرانِ همهی کارکردهای ثانویهی جنگل مانندِ حیاتِ وحش، تفریح ، حوزههای آبریز و منطقههای بکر و دستنخورده نیز هست و فقط بر کارکردهای اولیهی آن تکیه نمیکند. به نظرِ من، رویکردِ ب وجودِ یک وجدانِ اکولوژیک را حس میکند.
در حوزهی حیاتِ وحش هم چنین شکافِ دوگانهای وجود دارد. از نظرِ رویکردِ الف، کالاهای اصلیِ حیاتِ وحش عبارتند از ورزش و گوشتِ شکار. خدماتِ اقتصادیِ حیات وحش را میتوان به شیوههای مصنوعی (موقتی یا دائمی) گسترش داد، مادامی که این روشها از نظرِ اقتصادی مقرون به صرفه باشند. رویکردِ ب اما نگرانِ زنجیرهی کاملی از عوارضِ جانبیِ زیستی است. چه هزینهای بر فلان گونههای صیاد وارد میشود؟ چطور میتوان جمعیتِ نزولی یک گونه را مجدداً احیا کرد؟ تأثیرِ روشهایی که برای احیای برخی گونههای جانوری یا گیاهی در پیش گرفته میشوند بر سایرِ گونههای زیستی چیست؟ اینجا نیز، مانندِ جنگلداری شکافِ الف-ب خود را نشان میدهد.
دربارهی حوزهی عمومی کشاورزی هم میتوان دو رویکردِ متمایز الف-ب را مشاهده کرد. پیدایشِ دانشِ کشاورزی به مدتها قبل از دانشِ اکولوژی باز میگردد. علمِ کشاورزی طیِ زمانِ بسیار طولانیتری توسعه یافته است. بنابراین، نفوذِ آهستهی اصولِ اکولوژی در این حوزه قابلِ درک است. علاوه بر آن، دخالتهایِ کشاورز در مجموعههای زیستی زمین، به اقتضای مهارتها و ابزارهای موردِ استفادهاش، شدیدتر و رادیکالتر از دخالتهای همکارانِ او در جنگلداری یا مدیریتِ حیاتِ وحش است. با اینحال در کشاورزی نیز نگرشِ مبتنی بر کشتِ مجموعههای زیستی (در مقایسه با کشتِ گیاهانِ معین دارای ارزشِ اقتصادی) در حالِ پیدایش است… به عنوانِ مثال کشاورزیِ ارگانیک ، اگر چه از بسیاری جهات خصوصیتهای یک فرقه را دارد، اما در واقع جهتی زیستگرایانه دارد؛ چرا که بر اهمیتِ خاک و گیاهان و جانورانِ آن پافشاری میکند.
مانندِ سایرِ حوزههای کاربردِ زمین ، اصولِ اکولوژیکِ کشاورزی کمتر برای عمومِ مردم شناخته شده است. به عنوانِ مثال، فقط تعدادِ انگشتشماری از افرادِ تحصیلکرده میدانند که پیشرفتهای چشمگیرِ اخیر در فنآوری کشاورزی، در واقع به خاطرِ بهتر شدنِ «پمپها» و نه «چاهها» بوده است. [خالی شدنِ چاه به صورت موقت با افزایشِ قدرت پمپ جبران شده است].
شکافِ الف-ب در همهی حوزههای یاد شده به چشم میخورد. در همهی آنها شاهدِ متناقضنماهای مشابهی هستیم: انسان به مثابهِ فاتح در مقابلِ انسان به مثابهِ شهروندِ مجموعهی زیستی؛