‍ ساعتی قبل از گردش سال، مادرم وضو گرفته کتاب دعای خود را به دست می‌گرفت و آهسته و زیر لب شروع به خواندن می‌کرد

‍ ساعتی قبل از گردش سال، مادرم وضو گرفته کتاب دعای خود را به دست می‌گرفت و آهسته و زیر لب شروع به خواندن می‌کرد. در واقع «مقدّسِ» خانه او بود، و هیچ رسمی از رسوم را بدون دعا و قرآن برگزار نمی‌کرد، چه شادی و چه سوگ. پوشیده در جامه‌ی سفيد، با صورت گُل انداخته از ایمان، جلوه‌ی روحانی‌ای به خود می‌گرفت که ما را نیز تحت تأثیر قرار می‌داد.
دعای گردش سال خوانده می‌شد: ... یا مُحوّل الحولِ وَ الأحوال، حوِّل حالِنا إلی أحسن الحال.
همگی امیدوار بودند که سالی بهتر از سالِ پیش داشته باشند. اگر قرینه‌ی دیگری نبود، لااقل هوای خوش بهاری این خوش‌بینی را تأیید می‌کرد.
به محض آنکه سال نو می‌شد، صدای تیر به گوش می‌رسید، و ما فرزندان، دستِ پدر و مادر خود را می‌بوسیدیم و آنها صورت ما را. چند کلمه‌ی آرزومندی ردّ و بدل می‌گشت. بعد هر کس کمی شیرینی می‌خورد که جزو واجبات بود. آنگاه آب جوش و چای. آب جوش شاید برای آنکه بی‌رنگ و پاکیزه و طبیعی بود.
در آن ساعت سعی می‌شد که حتّی درد و نگرانی‌ها فراموش شود، هر کسی خود را تندرست و امیدوار بیانگارد. هزاران سال، همین بهار و همین مردم با همین امید بوده بودند.

#روزها_جلد‌اول

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی‌ندوشن

🆔 @sarv_e_sokhangoo