…بین افسانه‌ی «ققنوس» و سرگذشت ایران، تشابهی می‌توان دید

...بین افسانه‌ی "قُقنوس" و سرگذشت ایران، تشابهی می‌توان دید.
ایران نیز چون آن مرغِ شگفتِ بی‌همتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاکستر خویش زاییده شده. در این چند سال، همواره من این احساس را داشته‌ام که ایران بار دیگر یکی از آن دوران‌های "زایندگی در مرگ" را می‌گذراند و در میانِ درد، می‌شکفد.
گرفتاریهای روزانه،دل مشغولی‌ها و بُهت‌زدگی‌های قرن، مانع از آن است که بسیاری از ما به عمق ماجرایی که در روحِ ایران است، توجّه کنیم. چون کسی هستیم که به باغ کهنسالی در چلّه‌ی زمستان پای می‌نهد و آنرا خشک و خاموش و برهنه، گرانبار از غربت و وحشتی مرموز و شریر می‌بیند، بی‌آنکه نجوای پنهانیِ حیات، ولوله‌ی خاموشِ جِرم‌های روینده و سبز شونده را در شکمِ کُنده‌های پیر و نهادِ شاخه‌های خشک دریابد.
در زندگیِ ملّت‌ها نیز دوران‌های ستروَن و دوران‌های زاینده است، و تناوب و تسلسلِ این دوران‌ها بوده است که تمدّن را به پایه‌ی کنونی رسانیده. دوران ما یکی از دوران‌های باروَر است، و زایندگی هرچند با درد همراه باشد، باز سعادت‌بخش و شورانگیز می‌تواند بود.

در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است، اگر کار دیگری از دست ما برنیاید، لااقل خوب است بکوشیم تا فکر او و غم او را در دل خود زنده نگاه داریم و اعتقاد به زایندگیِ دوران را در سینه نپژمرانیم.
ما از این حیث چون بیمارانِ تریاک خورده‌ای هستیم که به هر افسونی است باید بیدار نگاهشان داشت؛ زیرا اگر چشم بر هم نهند، بیمِ آنَست که دیگر آن را نگشایند.


🌷دکتر محمّدعلی اسلامی‌ندوشن🌷
#ایران_را_از_یاد_نبریم

@sarv_e_sokhangoo