📜نامه‌ای به فرزند ندیده. ✍امیررضا عبدلی

📜نامه ای به فرزند ندیده
✍امیررضا عبدلی

موهای ماها دانه دانه سفید شد پای ورق زدن خاطرات و حکایات آنها که زلزلۀ چهل سال پیش را به پا کردند. نسل باخاصیتی که شاخ و شانۀ شعله های خشمشان به سقف آسمان تاریک تاریخ رسید. امّا گویی خاصیتشان فقط در همان شعله کشیدن بود و به خاکستر نشستن. و البته به خاکستر نشاندن وارثانی بی خاصیت: ماها. نسلی که چهل سالش شد و تکلیفش را با دنیا که هیچ، با خودش هم ندانست.

این روزها سن سکته هی پایین تر می آید. شاید همین فکر مرگ زودرس است که وادارم کرده با تویی حرف بزنم که شاید هیچوقت نبینمت. در روزهایی که یادآور کودکی منند و کودکی مردمانم. بچه که بودم این روزها با پول توجیبی هایم اجق وجق های تزیینی می خریدم برای آذین بستن کلاس. برای جشن فرخنده.

حالا ولی نمیدانم چه احساسی دارم. جز اینکه احساس میکنم دورۀ باخاصیت بودن گذشته.

خودت باش بچه جان. بی خاصیت باشی بهتر از این است که کسی خاصیتت را برایت تعریف کند. استقلال خودت را به شعار واهی استقلال کشور نفروش. استعمار داخلی از استعمار خارجی صعب العلاج تر است. مستعمرۀ کسی نشو.

تا تو به خواندن این کلمات برسی شاید دوباره نفت آنقدر ارزان شده باشد که بشکه اش بیش از خودش بیرزد! خوش به حالت. مملکت بی نفت جای خیلی بهتری است. شماها به جای رانت نفتی، دنبال راهی برای معیشت و زنده ماندن خواهید گشت و حتماً پیدایش می کنید. شماها با افسونهای تقسیم عادلانه رانت فریفته نخواهید شد. شماها ثروتی نخواهید داشت و حسرت نخواهید خورد که چرا فقیرید و پولتان صرف اسلحه و جنگ و جشن چندهزارو چندصدساله و خیالات خام سروری دنیا میشود. خزانۀ بی دلارهای نفتی، نه چیزی برای قسمت کردن دارد و نه حرام کردن.

آب نیست. وای که آب نیست. و ایران بی آب بزرگترین شرمساری ماست پیش شما. ما آب «مجانی» را با خونسردی صرف شستن ماشینهایی کردیم که سالی سی هزار نفرمان را در جادّه ها می کشتند! نخند! به خدا راست میگویم! بدبختانه راست میگویم. ولی میدانم شماها عقلتان را روی هم میریزید و راهی پیدا میکنید. شماها درک خواهید کرد که چیزی که کم است ««باید»» گران باشد. لطفاً دانشگاه نرو و اقتصاد نخوان. اقتصاد هیچ چیز نیست غیر از درک کردن تلخی واقعیت همین جمله. نگذار شیرینی دروغ خامت کند. این چیزی بود که نسل باخاصیت نفهمید. و ما هم تا فهمیدیم دیر شده بود. نسل باخاصیت پروفسورهای اقتصاد هم داشت؛ ولی همانها پرشورتر از عوام برای وعدۀ مجانی شدن آب و برق هورا کشیدند. اگر به مذهب علاقه داشتی یادت باشد که امام اول شیعیان گفته است: «من ترک القصد هلک». کسی که اقتصاد را کنار گذاشت به هلاکت می افتد. ما به هلاکت افتادیم. ولی شما از خاک سیاه بلند خواهید شد مثل همۀ مردمانی که روی پای خود می ایستند و میدانند از صندوق قدرت چیزی غیر از لعنت بیرون نمی آید.

به ثروت کسی رشک نبر. برابری برخورداری همگان، عدالت نیست. حسادتی است که خودش را بزک کرده. و دروغ کثیفی است برای باز شدن راه رانت و فساد و بهره کشی. خیالت راحت باشد که جهان پر از ظلم است و پر از ظلم باقی خواهد ماند. خود تو یا هرکس دیگری ممکن است معلول به دنیا بیایی. هیچ قدرتی نمیتواند عدالت را برایت اجرا کند. و همینطور برای من که حق ندارم ترا ببینم. امّا حتی اگر معلول هم بودی راه خودت را برو و تلاش کن هر روز بهتر باشی. به جای عدالت به ظلم فکر کن. و سعی کن به کسی ظلم نکنی. کاش نسل باخاصیت هم همین فکر را کرده بود. در آن صورت شاید من و تو میدیدیم همدیگر را. و شاید به این حرفها حاجتی نبود.

اگر حرفم را گوش نکردی و رفتی اقتصاد بخوانی به پول خیلی فکر کن. همه میپرسند پول کجاست. ولی تو بپرس پول چیست. من همینقدر فهمیدم که همۀ دودهای دنیا از آتش پول بلند می شوند. دولتها با پنبۀ پول سر مردمانشان را می برند و مردمان جاهل بدبخت دست دولتی را که پول بپاشد میبوسند. دو چیز دست دولتها را برای بزرگترین ظلمهای جهان باز میگذارد: پول بی پشتوانه و ایدئولوژی عدالتخواهی. و ریشۀ این هردو در جهالت و خوش باوری مردم است. نسل باخاصیت، حتی به اندازۀ اعتراف به جهالت و خوش باوری اش صداقت و آگاهی نداشت. با چنین اجدادی، خوش به حالت که هرچه ناخلف تر باشی خوشبخت تری.

بر ما گذشت نیک و بد امّا تو روزگار...

منبع: کانال نگارنده
@AmirrezaAbdolii

🔹اقتصاد در گذر زمان:
@m_ali_mokhtari