و جاودانگی. رازش را. با تو در میان نهاد

و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد
به مناسبت سفر جادوانه آقای اکبری نیا معلمی که همزمان با بیماری سرطان تا آخرین روز های عمرش به فکر درس و آموزش برای جوانان این مرز و بوم بود .

این یادادشت برای دانش آموزان فرزانگان ۱ تهران در واپسین روزهای حیات شون ارسال شده است :

سلام.
قبل از هر چیزی باید یه داستانی رو براتون تعریف کنم:

۱۳ ماه پیش فهمیدم مبتلا به سرطان پیشرفته شدم. اونقدر پیشرفت کرده بود که خیلی آروم بهم گفتن ۷ ماه فرصت داری. تا اینجا کسی حتی همسرم از موضوع خبری نداشت.
اون وقتا نترسیدم، میدونستم اینقدر این بیماری پیچیده است که دکترا خیلی سر در نمیارن.
پس شروع به جنگیدن کردم. ۶ ماه شیمی درمانی سنگین رو گذروندم بدون اینکه ظاهرم عوض بشه و تکیده بشم. به هر حال تمام شد بدون اینکه یک جلسه هم غیبت کنم.
ولی ،نتیجه سی تی اسکن پایان درمان رو گرفتم ،خیلی بد بود. خیلی...
ولی ناامید نشدم چون من قوی تر از مریضیم بودم. بازم جنگیدم، دوره دوم رو هم جنگیدم خیلی شدیدتر و با درد بیشتر. اواسط دوره موهام ریخت. ۳۰ سال بود موهامو کوتاه نکرده بودم. نتیجه این آزمایش های جدید هم خیلی بد بود. بازم میجنگم چون من قوی تر از سرطانم.
دوره سوم درمان خورد به دوره شما.
با مشاوره همکارها و اطبا فهمیدم میتونم کارمو ادامه بدم. چون بعدازظهرها شیمی درمانی میکردم و خیلی لطمه ی به درس دادن نمی زد. ولی یکی دو روز از دوره جدید رو غیبت کردم. فهمیدم که کم کم اوضاع داره عوض میشه. من که به خاطر اصولم هیچ وقت شاگردامو تنها نمی ذاشتم، حالا مجبور شدم چند روز غیبت کنم.
نتیجه این دوره هم خیلی ناامید کننده تر بود. ولی کلاسهای تابستون تموم شده بود و وقت تحقیق و مسافرت پزشکی داشتم. بعد از مشاوره با کشورهای مختلف مطمئن شدم مسیر درمانم درست بوده ولی گسترش سرطان نمی‌ذاشت درمان بیش از این اثر کنه. البته خبر خوب این بود که هنوز قلب و ریه هام سالمه!!!!

دوره چهارم رو شروع کردم دیگه خبری از اون حالت تهوع های شدید نبود. دیگه لازم نبود بعد از تزریق مثل مار به خودم بپیچم و ندونم چه بلای داره سرم میاد.
به سختی قرص ها رو تهیه کردم. مصرف هر بسته قرص ۱۷ میلیون تومان!! چون قوانین مملکت اجازه ورود با بیمه رو به دارو نمیداد.
ولی مهم نبود.. برای جنگیدن هر خرجی ارزششو داره. من هم میخواستم ببرم. به محض خوردن قرص تمام بدنم درد گرفت دیگه بدون عصا دو قدمم نمی‌تونستم راه برم. بازم تحمل کردم. بعد از دو هفته که از مهر گذشت دیگه نمیتونستم کلاس برم بستری شدم.
لطف شما باعث شد که بازم امیدوار بشم.
ولی نتایج آزمایش روز شنبه بدترم بود. توده سرطانی به جای دیگه بدنم حمله کرده واسه همین اینقدر درد داشتم. از دیروز تو بیمارستان بستری شدم تا فردا. اگر خدا بخواد تا شنبه اماده میشم اگرم نشد امیدوارم خانم کردی به من لطف کنه و کس دیگه ی رو جای من بیاره.

حرف آخر:
من دختر ندارم. ولی اگر دختر داشتم میخواستم مثل شماها باشه. با معرفت و مهربان و در این حال باهوش. بدونید که همیشه تو قلبمید.
همین......

تاریخ عروج آسمانی : ۲۷ / ۹ / ۱۳۹۷🥀

🔸همکاران گرامی لطفا یادداشت فوق را در تمامی گروه های دانش آموزی و فرهنگیان و ... قرار دهید تا جامعه به وجود چنین معلمانی افتخار کند .

همانطوریکه یک تنبیه بدنی معلم در رسانه ها و گروه ها قرار می گیرد و یک موج بر علیه معلم به راه می افتد لذا این متن فوق را پخش کنید تا جامعه بداند که هنوز :
*معلم مانند یک شمع است که می سوزد تا جامعه روشن بماند.
ماهنامه اقتصادی اجتماعی شب چراغ
@shabcheragh_monthly