در باب سلطان پروری در اقتصاد ایران. نویسنده: خالقی

در باب سلطان پروری در اقتصاد ایران
نویسنده: خالقی

در نیمه دوم قرن ۱۹ و سال‌های آغازین قرن ۲۰ برخی ثروتمندان در ایالات‌متحده آمریکا ظهور کردند که به گفته مورخان با استفاده از روابط خاص و انحصار توانستند پول هنگفتی به جیب بزنند؛ اسامی برخی از آنها مانند جان راکفلر و کرنلیوس وندربیلت حتی برای مخاطب ایرانی هم ناآشنا نیست؛ این گروه را به تحقیر بارون‌های راهزن نامیدند؛ این اسم غریب با الهام از عنوان برخی زمینداران قرون وسطی در اروپا انتخاب شده بود که از مسافرانی که از راه‌های درون املاک آنها می‌گذشتند پول زور می‌گرفتند.

مشهور بود که این بارون‌های راهزن با زد و بند با دولت و وابستگان آنها جیب‌های خود را پر می‌کنند؛ در واقع به بهای بدتر شدن وضعیت دیگران، بار خود را می‌بستند. در یک نمونه جالب، گفته می‌شد کرنلیوس وندربیلت که در حوزه حمل‌و‌نقل فعالیت می‌کرد و البته خدماتش ارزان‌قیمت‌تر از دیگر رقبا بود، از مدیران شرکت‌های رقیب [که از یارانه های دولتی برخوردار بودند] پول می‌گرفت که در مسیرها و قلمرو آنها وارد نشود. بارون‌های راهزن در فرهنگ آمریکایی را می‌توان معادل سلطان‌های امروزین اقتصاد ایران (سلطان سکه، سلطان قیر، سلطان شکر و...) دانست که هر از چندی سروکله یکی از آنها پیدا می‌شود.

آیا وجود این قبیل سلطان‌ها در یک اقتصاد فی نفسه ایرادی دارد؟ اینکه کسی سهم بزرگی از بازار یک صنعت را به خود اختصاص دهد و حتی عرضه‌کننده انحصاری کالا یا خدمتی باشد چیز بدی است؟ در این یادداشت "دنیای اقتصاد" ادعا کرده ام قدرت گرفتن یک شخص یا شرکت در بازار به خودی خود بد نیست، ولی حفظ آن با زد و بندهای دولتی و مقررات و تبصره است که کار را خراب می‌کند. در واقع دو نوع «سلطان خوب» و «سلطان بد» یا به بیان دیگر «کارآفرین بازاری» و «کارآفرین سیاسی» داریم. سلطان خوب (کارآفرین بازاری) البته به‌دنبال منفعت شخصی خود و پر کردن جیبش است و این ایرادی هم ندارد، ولی این را از راه ارائه یک محصول جدید به بازار و ایجاد ارزش برای مشتری انجام می‌دهد. یارانه و حمایت‌های خاص دولتی هم به سوی او سرازیر نمی‌شود، مجبور است برای حفظ سلطنت خود دل رعایا (مشتریان) را هم به دست آورد.

اما سلطان بد (کارآفرین سیاسی) دنبال زد و بند با اهالی قدرت و سیاست برای حفظ قلمرو خود است. او بیش از مشتریان دل‌نگران «از ما بهتران» است و در پی اینکه با عنایت سیاسیون و وضع تبصره و مقررات اضافی موقعیت ویژه‌اش از دست نرود. برای مثال در صنعت پیام رسان های اینترنتی، کارآفرین بازار محصولی مناسب و منطبق با نظر مشتریان عرضه و سعی می‌کند با رفع دغدغه‌های آنان از رقبا پیش افتد؛ ولی کارآفرین سیاسی دنبال لابی با اهالی سیاست با هدف وضع «قانون» خاص برای منع استفاده مردم از محصولات رقباست. بدیهی است که زندگی در قلمرو سلطان نوع نخست هیچ شباهتی به قلمرو دومی ندارد.

اما ظهور این همه سلطان بد در اقتصاد ایران غریب است؟ پاسخ یک «خیر» بزرگ است. در واقع اگر شاهد جولان دادن این قبیل سلطان‌ها نباشیم باید تعجب کرد. وقتی به‌دلیل تحریم و دشواری‌های نقل‌و‌انتقال مالی و تجارت آزاد با دیگر کشورها اقتصاد بسته‌تر می‌شود، وقتی به دلایل در ظاهر موجه محدودیت‌های فراوان برای اقتصاد وضع می‌شود و واردات و صادرات فلان کالا ممنوع می‌شود، وقتی سیاست‌گذاران به جای اعتماد به نیروهای بازار با بخشنامه و تبصره دنبال «اداره» اقتصاد می‌روند، وقتی برای حل هر چالشی در اقتصاد از دولت می‌خواهیم کاری انجام دهد و به ثروت‌آفرینان واقعی اعتماد نمی‌شود، وقتی برای انجام هر کار کوچکی نیاز به خریدن ناز یک بوروکرات دولتی و حتی گاهی پرداخت پول چای و انعام است، وقتی برای ارز چند نرخ متفاوت وجود دارد و بناست با دستور و بگیر و ببند کار حل شود و وقتی حمایت قانونی و حقوقی جدی از همه فعالان اقتصادی (و نه تعداد محدودی نورچشمی) وجود ندارد، بدیهی است که کسانی پیدا ‌ شوند که بخواهند از این نمد کلاهی برای خود بدوزند. وقتی می‌توان با زد و بند و برقراری روابط خاص با این یا آن بوروکرات دولت پول فراوانی به جیب زد، هیچ آدم عاقلی خود را درگیر کار دشوار رقابت و نوآوری و بهره‌وری نمی‌کند. به بیانی دیگر، وقتی می‌توان با هزینه بسیار پایین‌تر سلطان شد (گیریم سلطان بد)، کسی مصیبت‌های پیش روی مسیر سلطان خوب شدن را به جان نمی‌خرد.

منبع کانال راهبرد
@shabcheragh_monthly