علی کریمی و صدای حقیقت.. ✍محمدمهدی اردبیلی

علی کریمی و صدای حقیقت

✍محمدمهدی اردبیلی


💠تردیدی نیست که دشمنانِ حقیقت همواره به دنبال مرزبندی‌های کاذب برای پوشاندن حقیقت‌اند. تمامیِ مرزبندی‌های قومی، دینی، نژادی، زبانی و حتی طبقاتی، اگر بنا باشد یک طرف را عین حقیقت و خیر، و آن سوی دیگر را باطل و شرّ مطلق اعلام کنند، به نبردهای بیهوده‌ای منجر می‌شوند که برای هیچ‌کس سودی دربر نخواهد داشت، جز البته، دشمنان حقیقت. اساساً هیچ تفاوتی در آن نیست که این ذهنیت، در قالبِ قسمی «غیرسازی هویت‌بخش»، «ما» ایرانیان را در مقابل «آن» اعراب قرار دهد، یا مثلاً «ما» کُردها را دربرابر «آن» فارس‌ها بنشاند. شاهد اصلی این مرزهای کاذب چیزی جز این نیست که دشمنانِ حقیقت، خود را در «هر دو سوی» مرز و در کنار هر یک از «ما» قرار می‌دهند. چیزی شبیه آنکه فلان مدیر فاسد دولتی، زمانی که خطرِ افشاگری را احساس می‌کند، بلافاصله کل ماجرا را به آن «بیگانگان» نسبت می‌دهد و از «هم‌وطنان» می‌خواهد که «اتحاد» داشته باشند و به ضرر «مسئولانِ خودی» عمل نکنند، چرا که نتیجه به ضرر «همگان» خواهد بود.

💠بر همین قیاس اما، یکی از مرزبندی‌هایی که جوهریت یافتنِ آن در بیش از نیم‌سدۀ اخیر باعث ایجاد مرزِ کاذب دیگری شده است، دوگانۀ استقلال و پرسپولیس است. استقلالی‌ها و پرسپولیسی‌های «دوآتشه»، چنان سخن می‌گویند که گویی خودشان، تیمشان، هوادارانشان، مربیانشان، مدیرانشان، و همرنگ‌هایشان عینِ خیر و حقیقت‌اند و طرف مقابل اما، تیمش، هوادارانش، مربیانش، مدیرانش، و همرنگ‌هایش عین شرّ و باطل است. این تصویر، که بازنمایی‌کننده اوج دوگانه‌سازیِ کاذب است، در حقیقت چیزی نیست جز تمهیداتی برای نامرئی‌سازیِ مرزهای واقعیِ خیر و شرّ. ... بدیهی است استقلالی یا پرسپولیسی بودنِ یک فرد، در قریب به اتفاقِ موارد رویدادی تصادفی است. شما امکان دارد که فقط به واسطۀ آشنایی و تاثیرپذیری از یک دوست در دوران کودکی طرفدار تیم دیگری شوید، همان گونه که امکان دارد وقتی چشم به جهان گشودید دینی دیگر، زبانی دیگر و یا حتی نژادِ دیگری داشته باشید.

💠در این معنا، راه حقیقت اما، راهِ نفیِ این دوگانه‌های کاذب است. حق‌گویانِ تاریخ همواره درجهتِ درهم‌شکستنِ این مرزهای کاذب کوشیدند و تنها زمانی توفیق یافتند که به‌جای ایستادن در یک سوی کاذب، «کل» یا به تعبیری دیگر «همگان» را مخاطب قرار دادند: با هر نژاد و دین و قوم و زبانی. مخاطبِ حق‌گویان بزرگِ تاریخ، نه قشری از مردم بلکه براستی همۀ مردم‌اند، زیرا هدف آنها، هدفی «کلی» است که غایت آن نیز چیزی نیست جز: رستگاری همگان از طریق افشای دروغ. بنابراین، تنها این دعوتِ همگانی به حقیقت است که مرزهای ساختگی را درهم می‌شکند و همگان را با هر تفاوتِ فرمالیستی‌ای به حرکت درمی‌آورد.

💠از این منظر، آنچه در گفتگوی دوشنبه‌شب علی کریمی در برنامۀ ۹۰ اهمیت دارد، این است که هر دو سوی این اختلاف کاذب، هم پرسپولیسی‌ها و هم استقلالی‌ها، صرف‌نظر از مخالفت یا موافقت رسمیِ هر دو باشگاه با اظهارات وی، از او حمایت کردند. در این معنا چندان مهم نیست که علی کریمی چه گفت یا نگفت، بلکه وجه مهم قضیه این است که بیانِ کریمی، صدای فروخفتۀ حقّی شد که تعصباتِ فردی و هویتی را درهم‌شکست و با فراروی از جدل‌های بی‌پایانِ مرسومِ دو طرفه، طرفینِ مجادله‌ای این چنین کاذب را به سمت وحدتِ حقیقیِ نفی‌کننده کشاند؛ چیزی شبیه دعوتی حقیقی، برای همگان، به منظور ایستادن در کنار حق، و نه در کنار هم‌رنگ، که اگر حقیقتی بناست رخ نماید، تنها از مجرای همین ‌کورسوهای فراهویتی و فریادها و حتی لکنت‌ها خطاب به همگان خواهد بود.

💠طرفِ مناظره علی کریمی اما، به بهترین نحو، نقشِ یک حافظِ حقیقیِ این دوگانه‌های کاذب و پوشانندۀ حقیقت را ایفا کرد. سخنانش، موضع فرادستش، آرامش مهربانانه‌اش، لبخندهای دیپلماتیک‌اش، حتی به خود مسلط بودنِ ظاهری‌اش، و صحبتش از «وحدت همه برای پیروزی تیم ملی» (البته نه وحدتِ ناشی از حقیقتِ کلی و جهانشمول، بلکه «وحدت» به منزلۀ «نامی جذاب و تطمیع‌کننده» برای سرپوش گذاشتن بر خود حقیقت)، و همچنین تصدیق‌های ازخودمطمئن‌اش – که افشای دروغ بودنشان حتی به انتهای برنامه نیز نکشید – همه و همه ترفندهای یک تردست حرفه‌ای برای پنهان ساختن اصل ماجرا بود.

💠اما پیروزی کریمی، بیش از سخنانش، ناشی از فهم مخاطبانی است که به تن ندادنِ عامدانه‌اش به ایستادنِ مصلحت‌جویانه در یک سمت ماجرا، و همچنین، میل به خودبودگیِ آشکارا تنها و ضعف-آلودش دقت کردند و فارغ از هویت‌سازی‌های کاذبِ قرمز و آبی، یکصدا به دفاع از کریمی، که بازنماییِ واندادگی حق به قسمی مصلحت و ترس و عافیت است، پرداختند: وحدتِ راستینِ مردم، تنها از رهگذر تخطی و فراروی از مرزهای کاذب و رسواسازیِ فریب و فساد و دوگانه‌های ساختگیِ وضعیت محقق خواهد شد.
@sociology_of_sport