📊فرانقد؛ نقدی بر یک نقد: از جامعه شناسی تفسیری چقدر می‌دانیم؟.. ✍بی‌تا مدنی

📊فرانقد؛ نقدی بر یک نقد: از جامعه شناسی تفسیری چقدر می دانیم؟

✍بی‌تا مدنی

به تازگی جناب علی طایفی در مرور گفتگوی دکتر ح.ا. تنهایی درباره گفتمان مطالبه گری هم پارادایم تفسیری و هم تحلیل دکتر تنهایی را بیراهه ای از مسائل اجتماعی ایران می داند. به نظر می رسد منتقد محترم بیش و پیش از هر چیز در فهم صحیح پارادایم تفسیری دچار سوء تعبیراتی است که به موازات شیوه غیر فنی نقادی او (که قصد پرداختن به آن در این مجال نیست)، مواردی را به پارادایم تفسیری (مشخصا دستگاه نظری هربرت بلومر) و به تبع آن تحلیل تنهایی نسبت می دهد که مخدوش و ناوارد است. در سطور پیش رو به برخی از این موارد اشاره و پاسخ داده می شود:

1-وفق قضایای سه گانه کنش بلومر(قضیه اعیان، قضیه کنش متقابل اجتماعی، و قضیه تفسیر) کنش مدنی الزاما کنشی متقابل و نمادی است. این دو بر خلاف نظر منتقد محترم نه تنها تنافری با هم ندارند بلکه به نوعی هم فراخوانی مفهومی و عملی دارند. قضیه سوم یا قضیه تفسیر در دیالکتیک خود با خود و من اندامی با من اجتماعی است که شرح و بسط یافته است. به دیگر سخن کنشگر اجتماعی انتخاب می کند، کنترل می کند، به تعلیق در می آورد، از نو بنیاد می نهد تا به مطالبات خود دست یابد. در پارادایم تفسیری قرار نیست طیفهای گوناگون مطالبه گر به تماشای زورمداری ساخت سیاسی، اقتصادی، یا حقوقی سرسخت بنشینند پشت به زیر فشار سلطه آنها خم کنند . پس، از خلال کنشهای متقابل اجتماعی معانی مشترک فهم پذیر و ارتباط پذیر شده و درهم بافتگی آنها مبنای عمل اجتماعی قرار می گیرد. مطالبات صنفی کارگران، زیان دیدگان مؤسسات مالی و اعتباری، زنان، معلمین و سایر مواردی که دکتر تنهایی بدانها اشاره کرده، از این سنخ است. اساسا میدان مطالعاتی جامعه شناسی تفسیری سازمان کنش پیوسته ای است که حاصل در هم تنیدگی کنشهای متقابل نمادی مطالبه گران اجتماعی است. این در هم بافتگی، بنا بر همان فهم مشترک از اعیان اجتماعی(در اینجا مطالبات مدنی) در خود جمعی مردم در اینجا خود صنفی، خود جنسیتی، و یا برآیندی از آنها (در قالب خود ملی) متبلور می شود.

2-دسته بندی مطالبات شهروندی به گونه هایی که در تحلیل دکتر تنهایی آمده صرفا یک دسته بندی انتزاعی نیست و او در یک رویکرد نظری محض درنمانده بلکه برای هر یک از آنها مابه ازای عملی تحقق را متصور شده که تا پایان گفتگو پیشنهادهایی را نیز ارائه می دهد.

3- نکته دیگر آنکه بر خلاف برداشت منتقد محترم این مطالبات ماهیتی صرفا قشری ندارند و دکتر تنهایی نیز جایی در گفتگوی خود چنین تأکیدی نداشته است. چه بسا همان گونه که جناب طایفی نیز به درستی اشاره می دارد، مطالبات یکی از طیفها با مطالبات طیفی دیگر هم پوشانی و در هم آمیختگی داشته باشند. مثلا تحقق مطالبات جنسیتی زنان شاغل به ویژه در خطوطی از مسیر کنش که شخصی، سیاسی تلقی شده می تواند در پیچ و خم دهلیزهای لابی گری و چانه زنی جمعی پی گرفته شود و سیاست ورزانی که برای تسهیل معیشت صنوف و اتحادیه های کارگری می کوشند بتوانند رهاوردی مفید به حال زنان شاغل نیز داشته باشند. بدین ترتیب یک هم افزایی نیز در این جاها امکان پذیر می شود.

4-ساخت سیاسی یا اجتماعی که طایفی در انتهای کوچه آن بن بست می بیند، در دستگاه نظری هربرت بلومر یک ویژگی مهم دارد و آن فشارآوری یا سرسختی[1] آنست. در این معنا بلومر می پذیردکه فشار ساخت اجتماعی در برابر خواسته های کنشگران اجتماعی قدرت زیادی دارد و غلبه بر آن کار دشواری است اما هرگز و هرگز نمی پذیرد که کنشگران اجتماعی شرطی شرایطی شوند که فشار ساخت لجوج برایشان ایجاد کرده است. بدین ترتیب از نگاه بلومر و نیز شاگردش تنهایی انتهای این کوچه گریزگاه چاره اندیشی است برای برون رفت از هر گونه بن بستی. این به معنای رأی موافق و مخالف دادن به دوام و بقای نظام های سیاسی حاکم نیست. هم چنانکه جامعه شناس الزاما ایده ئولوگ سیاسی نمی باشد.

5-به نظر می رسد زاویه دید عواملگرا، یا کم خوانی بنیانهای معرفت شناختی و روش شناختی جامعه شناسی تفسیری، و یا ترکیبی از هر دو مانع از شناخت کامل و جامع منتقد محترم از پارادایم تفسیری شده، که اگر چنین نبود ذهنیت او نیز در دوگانه ساخت و کنش یا خرد و کلان معلق نمی ماند.