خودش به دست خودش کشته شد. می‌خواست توی چشم مردم باشد

خودش به دست خودش کشته شد. آن روز که از آبادان آمد تهران و در زرق وبرق بالای ونک غرق شد فکر نمی کرد پایتخت چشم دیدنش را نداشته باشد.

هفده سال بیشتر نداشت. می خواست توی چشم مردم باشد. روی جلد روزنامه ها باشد. وقتی در یک دستمال، سیم خاردارها را حیران می کرد همه از تولد بِبِتوی ثانی سخن می گفتند. دیگر آتشپاره ها هم باور کرده بودند که مجا توان دریبل زدن سرنوشت را دارد. پسری که عاشق ماهی صبور شط بود در پلک بهم زدنی به تیم ملی رسید.پیراهن سفید وطن را که پوشید زیباتر شد. اما او نمی دانست دشنه ها انتظارش را می کشند ودر تاریکی قلبش را نشانه می روند.

او خام تر از آن بود که بداند سینه چاک هایی که با آفتابه عرق می خوردند و به عشق شاه ماهی جنوب هورا می کشیدند , چه بلایی سرش خواهند آورد.پاییز بلایی بود که در اوج خوشباشی شاخ وبرگ های مجاهد را کند تا او برای خودش فاتحه بخواند. پسری که بارسا آماده بود فرش قرمز زیر پایش پهن کند و شکارچی ایرانی اش را به ویترین آ.اس و ورلد ساکر سنجاق کند ، ناگهان با تبر نامردها در یک خانه تیمی به درختی از پهلو افتاده بدل شد تا عکس های شطرنجی اش ژورنال های زرد وطن را آذین ببندد.بی تعارف مجا خودش هم کم مقصر نبود. او قدر خودش را ندانست و بدجوری چشم خورد تا از شدت مرگ سر از پستوی تنهایی درآورد وزیر آوار حرف و حدیث ها پیر شود. تو بگو مرده مجا به چه درد می خورد!او که با حکم و بی حکم ساقط شد تا بهترین سالهای عمرش را به دست باد بسپارد و به یک بلیت سوخته بدل شود. طفلک یاغی تمام شده هزار مرتبه در این سالها مرد وزنده شد تا باور کند دیگر خوشبختی به گرد پایش نمی رسد!

حالا مجا دارد در گوشه ای با زنش وبچه هایش زندگی می کند. حالا خوب فهمیده چه کسانی در سالهای وبا ، به زانویش درآوردند و زهر هلاهل را در گلویش ریختند.با این همه دنیا هنوز برای فرزند نخل ها تمام نشده.او دوست دارد برگردد و قبای ژنده بدنامی را بر شب تیره این فوتبال لجن بیاویزد. وقتی مجا با چرخش عقربه های بی رحم آدم دیگری شده ، بهتر است مصلحان کاتولیک تر از پاپ، دست از خونش بشویند وبه برف های نشسته روی شقیقه هایش رحم کنند. گرفتن عکس یادگاری روی تلی از خاکستر افتخار نیست جماعت!

@varzeshism
#امید_مافی