🖊رنانی و آرزوی زاده نشدن مصدق و مارکس!!!. (قسمت دوم).. علی دینی ترکمانی

🖊رنانی و آرزوی زاده نشدن مصدق و مارکس!!!
(قسمت دوم)

علی دینی ترکمانی

🔸اما یکی از اشکالات اساسی تحلیل‌هایی از این دست، بی توجهی ان ها به ساختارهای تعیین‌ کننده تحولات اجتماعی است. ساختار آگاهی اجتماعی در زمانه مصدق اجازه نمی‌داد که استعمار به روش مستقیم ادامه‌ی حیات پیدا کند.
تلاش‌های ماهاتما گاندی در هند و جمال عبدالناصر در مصر، و بعدها انقلابیونی چون کاسترو در کوبا، بن بلا در الجزایز، و هوشه مین در ویتنام برای رهایی از یوغ استعمار انگلستان و فرانسه و آمریکا، در همین چارچوب معنا دارد. اگر مصدق هم نبود، در زمانی دیگر نفت ملی می‌شد چرا که اقتضای زمانه این بود. چنین تحولاتی بمانند بچه نه ماهه‌ای است که زمان زایمانش فرا رسیده؛ وجود مامای خوب، تنها به تسریع زایمان و به ثمر نشستن آن و کاهش درد مادر کمک می‌کند. نبودش مانع زایش نمی‌شود. زایش یا به اشکالی دیگر رخ می‌دهد یا مامای خوب دیگری پیدا می‌شود که آن را هدایت کند. این بحث در مورد مارکس هم صادق است. اگر نبود نظام نوپای سرمایه‌داری صنعتی با گرایش دو قطبی کننده آن که در آثاری چون، " الیور تویست" چارلز دیکنز به خوبی بازتاب یافته، مارکس در قالب نظریه‌پرداز انباشت سرمایه تشدید کننده تضادهای اجتماعی ظهور نمی‌کرد. تردیدی نیست که وی در کم اهمیت دادن نقش مداخله اجتماعی گرایانه دولت در کاهش تضادهای اجتماعی به بیراهه رفت ولی همچنان که امروز نیز بسیاری حتی در جبهه صندوق بین‌المللی پول اذعان دارند، بهترین منبع برای آسیب شناسی نظام سرمایه‌داری است.

🔸افرادی مانند رنانی در اشاعه هیستری مصدق ستیزی پرده‌های رو در بایستی را کنار می‌زنند و به عیان و آشکار از نفی کودتا و "بازگشت پادشاه" به قدرت سخن می‌گویند. یعنی، اگر هم کودتایی در کار بوده، کودتای مصدق برعلیه شاه بوده است.
این در حالی است که مادلین آلبرایت وزیر خارجه بیل کلینتون، کودتا را پذیرفت و رسماً بابت آن از مردم ایران عذرخواهی کرد. همین طور، درحالی‌که بن افلک در سکانس آغازین فیلم خوش دست " آرگو" (۲۰۱۲) اعلام می‌کند که خشم انقلابی و ضد امریکایی مردم در سال ۵۷ و تصرف سفارت امریکا به‌دست دانشجویان انقلابی در سال ۵۸، ریشه در سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق به‌دست کودتای سیا دارد، افرادی مانند رنانی حقیقت را وارونه می‌کنند و ضمن نفی کودتا، گرایش آمریکا ستیزی را هم به گردن جنبش ملی شدن صنعت نفت می‌اندازند. به همین صورت، به‌جای نقد شاه که در رأس قدرت بود و می‌توانست با گوش دادن به نصایح و پندهای افرادی چون مهندس بازرگان، مانع از بسته شدن فضای سیاسی و اجتماعی و افتادن جامعه در مسیر تحولات انقلابی بشود، تیغ نقد را معطوف مصدق می‌کنند، که ربع قرن جلوتر از انقلاب، از قدرت کنار زده شده بود و هواداران او در قالب جبهه ملی به چیزی جز روش مسالمت آمیز و اصلاح گرایانه در عرصه مبارزه اجتماعی اعتقادی نداشتند. چرا که مصدق سودایی جز استقلال ملی و حاکمیت قانون در سر نداشت و هرگز به دنبال خلع ید از سلطنت نبود. تنها هدف او تحکیم قانون مشروطه به مثابه میراث فکری انقلاب مشروطه بود. اگر مصدق و هواداران او در نیل به این هدف و امکان تبدیل نفت به عامل پیشران توسعه دموکراتیک شکست خوردند، مسئولیت اصلی بر دوش آمریکا و سیا و عوامل داخلی کودتا، و شاه و نابخردی‌های بعدی او در بستن فضای سیاسی و حتی سرکوب مسالمت گرایانی چون هواداران مصدق و حذف افرادی چون دکتر علی امینی قرار دارد.

🔸هرچند نقد من، چند پاره می‌شود ولی چون هدفم بیشتر نشان دادن مواردی از ضعف‌های جدی روش شناختی در تلاش‌های رنانی است، مورد دیگری را هم به اختصارتر از موارد پیشین ذکر می‌کنم. وی در بحثی با عنوان "جوک‌های سیاه" معتقد است علت جایگاه اجتماعی ضعیف زنان در جامعه ما نقش جنسیتی آنان در جوک‌هاست. مقایسه تطبیقی ایران قبل از انقلاب با وزیران زن، و ایران بعد از انقلاب نشان می‌دهد که مشکل در جوک‌ها نیست که وجه مشترک دو دوره تاریخی ایران و ای بسا کل جامعه بشری است. مشکل در ساختارهای حقوقی و قانونی متفاوت است. بی توجهی به این ساختارهای حقوقی متفاوت که نه برآمده از حضور جوک به عنوان امری سرگرم کننده در همه جوامع (ولو قابل نقد)، بلکه برامده از رویکرد ایدئولوژیک نظام‌های سیاسی و اجتماعی به مسئله‌ای چون زن است که موجب ارائه بحثی در ظاهر زیبا و در باطن نادرست و تحریف کننده واقعیت می‌شود.

۱۴ فروردین ۱۳۹۷
https://t.me/alidinee