🌐کارل مارکس (۱۸۸۳_۱۸۱۸).. 🔸بخش اول:.. 🔺 مارکس جامعه شناس نبود و خودش را نیز جامعه شناس نمی‌دانست

🌐کارل مارکس(۱۸۸۳_۱۸۱۸)

🔸بخش اول:

🔺 مارکس جامعه شناس نبود و خودش را نیز جامعه شناس نمی دانست. اما اگرچه آثار مارکس گسترده تر از آن است که در چارچوب اصطلاح جامعه شناسی بگنجد، اما می توان نوعی جامعه شناسی را در آنها پیدا کرد.

🔺از همان آغاز کسانی بودند که تحت تاثیر مارکس قرار گرفتند و جریان جامعه شناسی مارکسیستی در اروپا همواره جریان داشته است اما اکثر جامعه شناسان اولیه ، کار مارکس را نیرویی منفی به شمار می اوردند که باید جامعه شناسی را برضد آن سامان داد. واکنش منفی در برابر آثار مارکس در شکل گیری اغلب نظریه های جامعه شناسی نقش تعیین کننده ای داشت به ویژه در آمریکا.

🔺دلیل بنیادی طرد مارکس یک علت ایدئولوژیک بود. بسیاری از نخستین نظریه پردازان جامعه شناسی، وارثان واکنش محافظه کارانه در برابر جنبه های مخرب روشن اندیشی و انقلاب فرانسه به شمار می آمدند. افکار تندروانه مارکس و دگرگونیهای اجتماعی که او پیش بینی کرده و درصدد تحقق شان بود، آشکارا مایه هراس و بیزاری این اندیشمندان بود. مارکس با برچسب ایدئولوژیک طرد شده بود.

🔺میان ریشه های فلسفی نظریه مارکس و نظریه جامعه شناسی محافظه کارانه تفاوت وجود داشت. بیشتر نظریه پردازان محافظه کار تحت تاثیر فلسفه ایمانوئل کانت بودند. این امر یکی از عواملی بود که انها را به تفکر خطی و علت و معلولی کشانده بود. به این معنی که انها گرایش به این برهان داشتند که تغییر در الف، برای مثال ، تغییر در روشن اندیشی، موجب تغییر در ب، مانند دگرگونیهای سیاسی انقلاب فرانسه، می شود.اما مارکس تحت تاثیر فلسفه هگل بود که بیشتر برحسب منطق دیالکتیکی فکر می کرد تا رابطه علت و معلول.

🔺منطق دیالکتیکی توجه ما را به تاثیرهای متقابل و سیال نیروهای اجتماعی معطوف می سازد. یک اندیشمند دیالکتیکی برداشت دیگری از مثال بالا می کند و آن را به عنوان فراگردسیال و پیوسته ای از تاثیر متقابل افکار و سیاست در نظر می گیرد.

📌منبع این مطلب کتاب نظریه های جامعه شناسی جورج ریتزر، ترجمه محسن ثلاثی، صفحات ۲۸ و ۲۹ است.

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA