‍.. 🌷آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی🌷

‍ #ادبیات

🌷آن خطّاط سه‌گونه خط نوشتی🌷

شمس با دیدن مولانا آن کسی را که می‌خواست یافته بود و حالا می‌توانست هر آنچه در دل داشت و دیگران از فهمش عاجز بودند با او در میان بگذارد.او که ظاهراً مردی درشت خو، دیرجوش و کم حوصله بود، حرف‌های زیادی برای گفتن داشت امّا گوش و دل‌های زیادی برای شنیدن و پذیرفتن آنها نمی‌یافت. به قول خودش:
"من گنگ خواب دیده و خلقی تمام کر، من عاجز از گفتن و خلق از شنیدنش".(خط سوم)
و درباره‌ی وجود مبهم و سر در گم خود در مقالات شمس ازخطّاطی سخن می‌گوید که سه گونه خط می‌نوشته است، یکی از آنها را خود او و دیگران می‌توانستند بخوانند، دوّمی را فقط خود او می‌خوانده و سومی را نه خطّاط می‌توانست بخواند و نه دیگران، و شمس می‌گوید: "این خط سوم منم"

"چنان که آن خطّاط سه گونه خط نبشتی؛
یکی او خواندی لا غیر،
یکی هم او خواندی و هم غیر،
یکی نه او خواندی نه غیر او
آن منم که سخن گویم. نه من دانم نه غیر من". (خط سوم، آغاز کتاب)

بزرگترین و گران بهاترین و شاید بتوان گفت تنها هدیه‌ای که شمس به مولانا در آن قمار عاشقانه بخشید، "عشق" بود. همان چیزی که تنها معیار شمس برای ارزیابی مردمان بود. علم و زهد و فضل و عبادت هرگز در مقابل عشق برای او رنگ و بویی نداشت، تا جایی که حتی پدرش را مورد انتقاد قرار می‌داد که از "عشق" بی‌خبر است؛

در مقالات شمس پدر خود را این گونه توصیف می‌کند:
"نیک مرد بود و کرمی داشت. در سخن گفتن آبش از محاسن فرو آمدی. الا عاشق نبود. مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر". (مقالات شمس‌)


خطّ سوم
دکتر #ناصرالدین_صاحب‌الزمانی

@taft_Iran