🌷غزلی دلربا از فریدالدین عطار نیشابوری🌷.. باد شمال می‌وزد، طره‌ی یاسمن نگر

#ادبیات

🌷غزلی دلربا از فریدالدّین عطّار نیشابوری🌷

بادِ شمال می‌وزد، طرّه‌ی یاسمن نگر
وقتِ سحر ز عشقِ گل، بلبلِ نعره‌زن نگر

سبزه‌ی تازه روی را، نو خطِ جویبار بین
لاله‌ی سرخ روی را،سوخته‌دل چو من نگر

خیریِ سرفکنده را، در غمِ عمرِ رفته بین
سنبلِ شاخ شاخ را، مِرْوحه‌ی چمن نگر

یاسمنِ دوشیزه را، همچو عروس بِکْر بین
بادِ مَشاطه فعل را، جلوه‌گرِ سمن نگر

نرگسِ نیم مست را، عاشقِ زرد روی بین
سوسنِ شیرخواره را، آمده در سخن نگر

لعبتِ شاخِ ارغوان، طفلِ زبان گشاده بین
ناوَک چرخِ گُل۫سِتان، غنچه‌ی بی‌دهن نگر

تا که بنفشه باغ را، صوفیِ فوطه‌پوش کرد
از پی رهزنیِّ او، طرّه‌ی یاسمن نگر

تا گلِ پادشاه‌وَش، تخت نهاد در چمن
لشکریانِ باغ را، خیمه‌ی نسترن نگر

خیز و دمی به وقتِ گل، باده بده، که عمر شد
چند غمِ جهان خوری، شادیِ انجمن نگر

هین که گذشت وقتِ گل، سوی چمن نگاه کن
راحِ نسیمِ صبح بین، ابرِ گلاب زن نگر

نی بگذر ازین همه، وز سرِ صدق فکر کن
وين شکنِ زمانه را، پُر بُتِ سيم تن نگر

ای دلِ خفته، عمر شد! تجربه گیر از جهان
زندگی‌ای به دست کن، مُردنِ مرد و زن نگر

از سرِ خاکِ دوستان، سبزه دمید خون گِری
ماتمِ دوستان مکن، رفتنِ خویشتن نگر

جمله‌ی خاکِ خفتگان، موجِ دریغ می‌زند
درنگر و ز خاکشان، حسرتِ تن به تن نگر

فکر کن و به چشمِ دل، حالِ گذشتگان ببین
ریخته زیرِ خاکشان، طرّهٔ پُرشکن نگر

آنکه حریر و خز نسود، از سرِ ناز، این زمان
چهره‌ی او ز خاک بین، قامتش از کفن نگر

سوختی ای فرید ْ تو، در غمِ هجرِ خود بسی
دلشده‌ی فراق بین، سوخته‌ی مِحَن نگر


#عطار_نیشابوری

@taft_Iran