‍.. برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد …

‍ #تاریخ

برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدّین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد...

دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیّا سازند، آنگاه در حالی که دو سوگلی‌اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه دستور حرکت داد؛ کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی‌هایش را بخنداند، با صدای بلند به پیرمرد درشکه‌چی که از شدّت سرما می‌لرزید، گفت:

درشکه‌چی! به سرما بگو ناصرالدّین شاه "ترّه هم واست خُرد نمی‌کنه!"
درشکه‌چی بیچاره سکوت کرد...

اندکی بعد ناصرالدّین شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد:
درشکه‌چی! به سرما گفتی؟؟
درشکه‌چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان گفتم!!
-خب چی گفت؟؟

گفت: با حضرت اجل همایونی کاری ندارم،
امّا پدر تو یکی‌رو در می‌آرم!!!

️ نتیجه:
این حکایت دقیقاً حکایت كسانى است که برای تحریم‌ها ترّه هم خُرد نمی‌کنند و مشغول رجزخوانی و خط و نشان کشیدن برای قدرت‌های جهان هم هستند...
و ملّت زیر خطّ فقر، همان درشکه‌چیِ بیچاره هستند که باید تمام سختی‌های تحریم را تحمّل کنند.

@taft_Iran