فلسفه،ادبیات،هنر رها قندی پژوهشگر فلسفه & Lawyer
همانگونه که نیچه به ما میآموزاند، باید به زمین در مقام یک آفریننده عشق بورزیم
همانگونه که نیچه به ما میآموزاند، باید به زمین در مقامِ یک آفریننده عشق بورزیم. این آفرینشگری به معنیِ مالِخودکردنِ زمین به مثابهِ اساسِ وجودِ انسان است. بنابراین، طبقِ آموزههایِ دستوریِ مکانیستی و تکنوکرات، تنها به بهرهبرداری از زمین اکتفا نکنیم، بلکه به زمین به خاطرِ هدیهای که پیشکش میکند، به خاطرِ بخششی که برایِ پختگی و رسیدن به سرحداتِ وجود به ما عطا میکند، عشق بورزیم. مطمئناً انسانی با چنین پختگیای باید در اَبَرانسان سَر برآورد. با این حال نباید کوشش در راستایِ برآمدنِ اَبَرانسان را یک جهدِ دینیِ دیگر دانست، و مقصودش را یک غایتِ آخرتشناختیِ دیگر برایِ وجودِ انسانی در نظر گرفت. همچنین، چنین گفت زرتشت را هم نباید به عنوانِ یک رسالهی انجیلی یا رسالهی اسطورهای-دینیِ دیگر خواند: نیچه دقیقاً خلافِ این را در نظر دارد. اَبَرانسان از دلِ فروپاشیِ همهی امیدهایِ آخرتشناسانه سَر برمیآورد: انسانها میخواهند «...خود را برایِ همان زمینی قربانی کنند که روزی از آنِ ابرانسان خواهد شد.» این یعنی وارد شدن به بیابان بی آنکه امیدِ خروج داشته باشی؛ یا گشایشِ همهی افقها بی آنکه به فروبستگیِ قریبالوقوعی در آیندهای نزدیک دل بسپاری. بدینترتیب «...شاید همین که انسان از حرکت به سمتِ خدا دست بکشد از هر فرازی فراتر رود...» اَبَرانسان منتها درجهی چیزی است که انسان باید آروزیش را در سَر بپروراند: «اَبَرانسان باید معنای زمین باشد!»
دینِ سنتی، یک مسیر، راه، طریقت، نردبانِ عروجِ یعقوب، یا هفت مرتبه بهشت را فراهم میآورد که آدمی را به سویِ غایتِ آخرتشناسانهاش و تاریخ هدایت میکند. این مسیر یا طریقت میتواند نیروانا، ساتوری [نوعی بودیسم ژاپنی]، مسیحاباوری، باور به اتوپیایِ نجاتبخشِ مسیحیایی، اعتقاد به ظهورِ مجددِ مسیح و سلطنت هزارسالهاش، یا مواردِ دیگر باشد. اما برایِ زرتشت، پیامآورِ نیچه، آموزهی طریقت بدین قرار است: «برایِ آن راهی که وجود ندارد.» این آموزه کاملاً با سمبولیسمِ زمین سازگار است، چنانکه آشوبِ بنیانکنِ وجود، یعنی اراده به قدرت، مجالِ هیچ ساختارِ مطلق، بنیادین، یا غایتباور را به وجودِ انسان نمیدهد. بنابراین برایِ نیچه، «راه و روش» فقط میتواند درونِ هزارتویِ وجود تعین یابد. به زعمِ نیچه، این هزارتو به منزلهی نمادِ آشوب، یگانه ساختار یا تنها فرمِ مطلقِ زمین است: فرمی که بیپایان، غیرِ مستقیم، ناراست و پیچاپیچ است و مجالِ هیچ خروجی را نمیدهد. بدینسان انسانِ راستین درونِ چنین وجودِ هزارتوگونهای فقط میتواند یک "آواره" باشد.
#آلن_اس_وایس
#شهریاری_ناممکن
https://t.me/toreyejan