جدیدترین نوشته‌ها

اسم این کار رو نمیشه گذاشت حماقت، اسمش خیانته.. خیانت به همه کسایی که پولشون توی بورس نیست

اسم این کار رو نمیشه گذاشت حماقت، اسمش خیانته.. خیانت به همه کسایی که پولشون توی بورس نیست
خیانت به مردم فقیر. خیانت به خود بورس. این یعنی بیاین توی شرایط آشوبناک قمار کنید، باختید ما پولشو میدیم!. این یعنی جذب دوباره پول مردم نا آگاه به قمارخانه بورس ایران. یعنی سوختن ۱۰۰۰ میلیارد تومن پول ملی. احتمالا دار و دسته رفیق کلیدسازمون، تصور میکنن با روی کار اومدن بایدن این پول بزودی جبران میشه! یا شایدم نفت قراره گرون بشه و جبرانش کنه! حتما قراره بزودی ایران کلی نفت صادر کنه!. شایدم بده بستونی در میان بوده! ...
  • گزارش تخلف

که هنوز سیستم پس دادن اینارو نمیدونستم و بدجورم مایو لازم بودم دیگه چاره‌ای نبود؛ باس همونو استفاده میکردم

لعنتی انقد گشاد بود هر چی بندشو سفت میکردم بازم از تنم میفتاد!!!!. آقا ما مایو جدید در حد انتظار مفاد آیین نامه مجموعه، سفارش دادیم و دیدیم مثل شلوار آستریکس باید تا زیر چونه بکشی بالا نخ کمرشم انقدر سفت ببندی نیفته یهو. دیگه چاره‌ای نبود، باید همونو میپوشیدم. چون پس مس بلد نبودم بدم بوجه اقتصادیمم اجازه خرید یکی دیگشو نمیداد. این سیستم سایز بندی امریکا هم دیگه شورشو درآورده اسمال سفارش میدی سایز فرمانده ارتش سرلشگر فیروزآبادی، میارن تحویلت میدن. یکی دوبار آزمایشی رو موکت شیرجه زدم باهاش دیدم نه، خیلی لقه و تو شتاب از تنم در میاد. لختی اندیشیدم و چاره‌ای جستم، راهش اینه که مایو سکسی خودمو زیرش بپوشم برای حفظ عزت و آبروی ایران و ایرانی. شاد و خرم قدح باده به دست، دوباره در آن آیینه خودمو صدگونه تماشا کردم و دیگه «گفتم همینه که هست، میخوان بخوان نمیخوان نخوان». عینک گربه نره و کلاه لیز خور، دماغی و چوب پنبه ره و کردم و حوله پیچ مسافت ۵۰۰ متری تا استخرو هی کردم، باز چشمم خورد به جلال و جبروت آبی اقیانوس و روحم دوباره به پرواز دراومد. ...
  • گزارش تخلف

دوباره عقب گرد میزنیم به روزهای اولی که اومده بودم امریکا!!!!!

میدونید که اون اوایل این ماشین قرمز گوجه‌ای رو نداشتم، بنابر این قلمرو رفتو آمدم، محوطه جایی بود که آپارتمان گرفته بودم نه بیشتر. مسلما موندن تو آپارتمان لخت و عور بدون وسیله خیلی خوشایند نبود و منم از همون ‏روز نخست؛ کاشف به عمل آوردم مجموعه آپارتمان‌های مسکونی که من توش اسکان پیدا کرده بودم یه باشگاه فسقلی و یه استخر درست درمون داره و من از ایران هرچی نیاورده بودم ولی لوازم شنا تکمیل آورده بودم. از مایو و عینک شنا بگیر تا دماغگیر و چوب پنبه که بکنی تو گوشت آب نره. خیلی مجهز بودم، مایومم که ازین یخه هفت تنگو تونگا بود. همون و تو خونه پوشیدم بعد گفتم همین مایو بسه دیگه. اومدیم کشور آزاد، والا همین که کون لخت نمیرم بیرون از حجب و حیا و سجایای اخلاقی خودمه وگرنه آزادی بیان که میگن اینجا هست پس واسه چیه. خلاصه یه چرخی جلو آینه زدم دیدم نه، هنوز تو ناخودآگاهم همچین آزادی تعریف نشدس. خلاصه عقلی کردمو یه شلوارک روش پوشیدم. حوله برق لامع هم انداختم رو دوشمو عینک شنام از همون تو خونه زدم تو چشمم چون عینکه قلق خاصی داشت بدون آینه و بی دقت میذاشتی رو صورتت از کناراش انقدر آب میرفت توش غرق میشدی، ...
  • گزارش تخلف

نادر ابراهیمی عادت داشته کارهایی را که برای یک سال برنامه‌ریزی می‌کرده با خط خوش و درشت می‌نوشته و روی دیوار اتاقش می‌زده

نادر ابراهیمی عادت داشته کارهایی را که برای یک سال برنامه‌ریزی می‌کرده با خط خوش و درشت می‌نوشته و روی دیوار اتاقش می‌زده
این یادداشتی است که اواخر عمرش نوشته تا به مفاد آن پایبند باشد، و چقدر جالب است.. (این یادداشت اکنون در موزه‌ی نادر ابراهیمی قرار دارد.).
  • گزارش تخلف