جدیدترین نوشته‌ها

سه زن، شما کدام را میشناسید؟.. تصویر نخست:. متولد ۱۹۸۰

ویژگی: باسن، لب و سینه‌های بزرگ. حرفه: نامشخص. منبع درآمد: نمایش زندگی روزمره در شو تلویزیونی و اینستاگرام. شاهکار: ضبط یک فیلم پورنوگرافی شخصی و انتشار آن در سال ۲۰۰۷. تعداد فالوور در اینستاگرام: ۱۹۰ میلیون نفر. تصویر دوم:. متولد ۱۹۷۷. ویژگی: یکی از ۲ زن در قید حیات از ۱۰ نویسنده زن برتر جهان منتخب و برنده چندین. حرفه: نویسنده. ...
  • گزارش تخلف

یکبار که درحال ردو بدل کردن امضا و نصحیت یواشکی بودیم ناگهان مامانم سر رسید و مچ هر دو مجرم خائن ره گرفت، آقا ازون به بعد بابام از

از اونجا که تو خانواده ما سیستم مردسالاری حاکم بود و بابام بدون اجازه مامانم حتی آبم نمیخورد، پدر جان با درخواست اولیه من برای اخذ امضاهای بدون سرو صدا شدیدا در مقام مخالفت بر اومد، اما خوب بابام مامانم نبود که نشه ازش باج گرفت، چون این امضاهای پوشه خیلی مهم بود یه روز که بابام اومده بود مرخصی و مادرمم مدرسه بود من بابامو تنها تو خونه خفت کردم و گفتم بابا امضا میکنی و پاسخ شنیدم «لن» یعنی هرگز «نه» انقدر قاطعانه گفت نه هر چی تهدید کردمش کارساز نبود، اخرش گفتم امضا نمیکنی دیگه نه؟ گفت به هیچ عنوان. ...
  • گزارش تخلف

من درس نخون‌ترین و گه‌ترین دانش آموز همه دوران بودم، یادمه از همون کلاس اول ابتدایی، تا مقاطع بالاتر، معلما تو دفتر مشق و یا برگه‌

بابام بنده خدا از ترس مامانم یواشکی چندتا نچ نچ میکرد و میگفت پسرم جان آخه چرا درس نمیخوانی، مشکلت چیه؟ آیا مشکلی داری که درس نمیخوانی؟ اصلا من به عنوان پدر نه، به عنوان دوست ازت میپرسم چرا درس نمیخوانی؟ همیشه اینارو میگفت ولی در نهایت من میگفتم بابا چی میگی امضا کنه بره دیگه قحطنامه ۵۹۸ نیست که و اون بیچاره هم امضا میکرد. ...
  • گزارش تخلف

اندازه فدراسیون جهانی والیبال عقل و درایت داریم؟.. محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی

اندازه فدراسیون جهانی والیبال عقل و درایت داریم؟.. محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
امتیازگیری بازی والیبال قبل از سال ۱۹۹۹ این گونه بود: تیمی که سرویس می‌زد باید توپ را در زمین حریف می‌خواباند تا امتیاز بگیرد. این سبب می‌شد گاهی چندین بار توپ بین دو تیم رد و بدل شود اما امتیازی به دست نیاید. فدراسیون جهانی والیبال در سال ۱۹۹۹ امتیازگیری به شیوه رالی را وضع کرد: هر تیمی توپ را در زمین حریف بخواباند امتیاز می‌گیرد. لیبرو یا بازیکن آزاد هم از سال ۱۹۹۷ به مسابقات و از سال ۱۹۹۸ در کتاب قواعد والیبال فدراسیون جهانی اضافه شد … مطالعات زیادی درباره اثر تغییر قاعده امتیازگیری والیبال نشان می‌دهند: امتیازگیری به شیوه رالی، زمان انجام بازی والیبال را قابل پیش‌بینی کرده است. امتیازگیری به شیوه قبلی سبب می‌شد معلوم نباشد چند سرویس باید زده شود تا تیمی به امتیاز ۱۵ و دو امتیاز فاصله با حریف برسد تا یک دست تمام شود. حالا معلوم است که هر سرویس یک امتیاز است و زمان تقریبی برد یکی از دو تیم مشخص است … پیش‌بینی‌پذیر شدن زمان بازی والیبال به تلویزیون‌های جهان اجازه می‌دهد زمان تقریبی نسبتا دقیق لازم برای پخش یک مسابقه را بدانند، زمان اجاره کردن ماهواره یا تخصیص زمان به مسابقه در میان بر ...
  • گزارش تخلف

احتمالا این عکس و متن (فرصتها می‌آیند و میروند، از دستشان ندهید!) را در بسیاری از صفحات مدیریتی دیده‌اید …در واقع من اعتقاد دارم،

احتمالا این عکس و متن (فرصتها می‌آیند و میروند، از دستشان ندهید!) را در بسیاری از صفحات مدیریتی دیده‌اید …در واقع من اعتقاد دارم،
عده‌ای با واقعیت‌ها بازی میکنند و جک میسازند. عده‌‌ای با این جک‌ها، واقعیتی تحریف شده میسازند. عده‌ای با این واقعیت‌های تحریف شده، داستان میسازند. عده‌ای با این داستانها سخنرانی میکنند و. عده‌ای با این سخنرانی‌ها زندگی میکنند … (عکس مونتاژ شده‌ای از یک فرد خواب بر روی تصویر باراک اوباما در مترو.). سهند بهنام، اکتبر ۲۰۲۰. ...
  • گزارش تخلف

اون روز بحرانی سپری شد و من موقتا تونستم بدون اینکه خانوادم چیزی بفهمن و آبروریزی بشه قائله رو جمعش کنم، ولی واقعیت این بود که تاز

یه خورده من من کرد و گفت چقد میخوای حالا؟ گفتم ۲۰ تومن صورت تازه از ریش ناچیز جوونه زدشو خاروند و پرسید صدی چند؟ صدی چند دیگه چیه، چوچانگشون دیگه کجاست؟ از یه طرف نمیخوام پیشش کم بیارم که بدونه نمیدونم صدی چند چیه، از طرف دیگه اصلا نمیدونسم این عبارت ‏تو گرفتن پول بهره‌ای برای چی بکار میره، احتمالا نباید چیز مهمی باشه، مهم گرفتن پول و پرداخت بدهی و پس گرفتن چکه، اصل کار اونه بقیه چیزا اهمیت نداره، احسان دوباره پرسید صدی چند میخوای آروم گفتم یعنی چی صدی چند ۲۰ تومن میخوام دیگه، خندیدو گفت یعنی چقدر اسکونت میدی، اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم الکی پروندم هزار!!!! با تعجب گفت روزی هزار؟ من که بخاطر داشتن آکواریم کلبه‌ای خودمو تا گردن غرق منجلاب کرده و فقط دنبال راه فراری کوتاه مدت برای پایان دادن بحران قبل و ورود بی حساب و کتاب به بحران جدید بودم گفتم اره اره روزی هزار، احسان جلدی پرید رفت تو خونه و طولی نکشید که از پنجره داد زد حله فردا بیا پولو بگیر!! دیگه نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم، یه تاری پیچیده بودم دورم و با هر تکونی که میخوردم کلاف اضافه‌ای دور دستو پام میپیچید و بیشتر گرفتار می ...
  • گزارش تخلف

دستشو گرفتم کشوندم بیخ دیوار که صدا تو نره و گفتم چکو من دادم به برادر جواد، با مادرم کاری نداشته باش، یارو یه نگاهی به قیافه ریقو

گفت چرا، گفتم پس دنبال من بیا، درو بستم که مجبور شه بیاد، من با اون دمپایی‌ها و شلوار تو خونه با کش شلو ول که از شدت لاغری هر چقدر کششو سفت کرده بودم بازم از تنم میوفتاد ‏راه افتادم سمت خونه جواد اینا یارو هم پشت سرم، واسه اینکه یه موقع بر نگرده سمت خونه و حتمنی همراه من بیاد به حالت نیمه دو میرفتم یارو هم نفس نفس زنان دنبالم میومد، یه جا دست پهن و قدرتمندشو گذاشت رو شونم منو با یه اشاره چرخوند سمت خودش گفت واستا ببینم، کجا داری میری؟ سر کار گذاشتی مارو؟ گفتم نه به جون مادرم بیا پولتو بدیم ‏!!! من به خیالم اینو ببرم خونه جواد اینا اونا پول یارو ره میدن چک تضمینو پس میگیرن، حتمن اشتباه شده، چک تضمینو که نمیشه خرج کرد، اصلا هیچ چکیو نمیشه خرج کرد، خلاصه سه چهار کیلومتر فاصله تا خونه جواد اینارو دویدم یارو نعره خره هم دنبالم، تا با نفس‌های به شماره افتاده رسیدیم خونه جواد اینا، من که نفس نفس زنان از استرس و خستگی دولا شده شده بودم و دستمو گذاشته بودم رو زانوم، طلبکارم تکه داده بود به دیوار و بریده بریده پرسید اینجاست؟ گفتم آره و زنگ سوت بلبلیشونو زدم، بابای جواد با یه پیشگوشتی تو دستش درو ...
  • گزارش تخلف

اما این پولوتیک برای جواد قانع کننده به نظر میرسید به مزاق برادرش خوش نیومده بود و پیغام فرستاد، اصلا شماره داییمو بدم خودش بلده چ

چک!! اره خودشه چک، همون چیزی که میتونه منو نجات بده، قبلا دسته چک مامانمو تو کمد دیده بودم با آرم بانک ملی رو جلد آبی رنگش خوب خدارو شکر انگار راه نجاتی پیدا شده بود، چک ضمانت یه برگ کاغذه دیگه راحت میتونم بدون اینکه کسی بفهمه ازش بکنم بیارم، بهش گفتم باشه داداش همین فردا برات چک میارم خیالت راحت، ‏شبش رفتم سر وقت دسته چک مامانم و از برگ آخرش یکی کندم، تا حالا ندیده بودم چکو چطوری میکشن و فقط تو فیلما دیده بودم یه امضا پایینش میکنن، امضای مامانم مدل همه معلما یه گردالی بود که توش اسمشو مینوشت از همون گردالی‌ها که معلما میخوان نمره بدن پایین برگه امتحان میکردن و توش میزدن مثلا ۱۸ ‏همون مدل یه گردالی انداختم پایین چک اسم مامانمم نوشتم وسطش، دیگه تا همینجا بلد بودم، نه تاریخ نه رقم هیچی، چک سفید امضارو بردم دادم به جواد، اونم برد داد به داداش هفت خطش، عین کارتون نیک و نیکو که وقتی بحرانو سپری میکردن نفس راحتی میکشیدن و بخاری از دهنشون در میومد نفس راحتی کشیدم. ‏فعلا موقتا خطر رفع شده بود، ولی این ظاهر ماجرا بود و این قصه سر دراز داشت، برادر جواد با دیدن چک سفید امضا کوپ کرده بود و با خودش ...
  • گزارش تخلف

کار دقیقا ‏همه چیش طبق چیزی که مجید از قبل گفته بود درست شده بود با رنگ کرم قهوه‌ای، یعنی کل کار کرم بود و حاشیه هاش قهوه‌ای بود،

که منم از قبل جوابو آماده کرده بودم گفتم ۳ هزارو پونصد که قراره از حقوق هفتگیم بپردازم، خوب خدارو شکر قیمت ارائه شده مورد قبول واقع شد، حالا وقت اون بود که با حوصله و دقت شیشه بزرگ و مستطیلی رو داخل بدنه قرار میدادیم، یکم نگرانی داشتم در مورد اینکه اگه آکواریوم تو فریم جا نشه چی؟؟ شیشه مستطیلی سنگینو گذاشتیم تو فریم و عین کشو براحتی رفت داخلش، حسابی فیت فیت بود و قد آغوش هم نه زیاد نه کم، از دیدن این صحنه هممون به وجد اومدیم، بعد اینکه آب انداخیم تو آکواریوم در انتها در پوش شیروانی کلبرو گذاشتیم سرش و من مهتابی که از قبل مهیا کرده بودمو توش جاساز کردم، نمیتونم براتون وصف کنم دیدن نور سفید از سوراخ گشنیز چه لذتی داشت، بعد اینکه هیجان نصبو آبگیری کاهش پیدا کرد و شادی مهمان تازه وارد فروکشید، تازه من کم کم متوجه شدم چیکار کردم، روزشمار روزهای بحرانی آغاز شده بود ولی دیگه چاره چی بود «خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش. بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر». جواد از فردای روزی که بهم پول داد هر نیم ساعت به نیم ساعت میومد میگفت به داییت زنگ زدی؟ خبری نشده؟ گفتم مشتی قرارمون دو سه ماه بوده مگه شیش ...
  • گزارش تخلف

جواد به معنی دقیق کلمه عاشق موتور بود و روی دیوار بالای میز کارش پر بود از عکس موتور و بطور اخص یاماها مینی ۸۰، تو شیشو بش این بود

به جواد گفتم داییم تو گمرکه و یه سری موتور یاماها ۸۰ نو از ژاپن اومده گمرک که تو کشتی چتدتاشون صدمه دیدن، حالا یا آینه شون شکسته یا چراغی چیزی، صدمش جدی نیست ولی چون تو قرارداد کارگزار قید شده باید ۱۰۰٪ سالم باشن تا تحویل بگیرن این آسیب دیده‌ها قراره مرجوع بشن ولی چون هزینه حمل کشتی زیاده یک پنجم قیمت میفروشن به پرسنل گمرک، حالا بگو چند؟ همونجور که داستان خیالی دایی تو گمرکو میگفتم گرد شدن چشم جواد از شنیدن اسم یاماها ۸۰ رو هم به وضوح میدیم، با همون چشم گرد شده گفت چند؟ گفتم فقط ۲۰ تومن (فکر یه بچه ۱۴، ۱۳ ساله رو ببین چه طرح و نقشه کلاهبرداری ریخته) آقا تا اینو گفتم جواد مثل فنر پرید بالا و افتاد به دستو پام که جون مادرت من میخوام، بهش گفتم تو لیت مرد مومن این سری که تموم شدن ولی اگه واقعا میخوای ظرف یه هفته ۲۰ تومنتو جور کن من بدم داییم اونم بده به طرف ژاپنی، بار بعدی که اومد میگیم یه سالمشو سوا کنن بفرستن واست، نقشم حرف نداشت و ماهی داشت طعمه رو میگرفت، برای اینکه وقت کافی هم بخرم همونجا بهش گفتم ببین جواد جان فقط ممکنه دو سه ماهی طول بکشه‌ها، بالاخره کشتیه وسط دریایی توفانی، اونم رو ...
  • گزارش تخلف

یهو یادم اومد دوستم احسان چند روز قبل گفته بود برادرش میخواد آکواریمشو بفروشه به قیمت ۲هزار تومن، آره خودشه، همیشه دلم میخواست یه

حقوق بابام که سرهنگ مملکت بود به ۱۵ تومن نمیرسید آقا مجیدم از گرفتن همچون سفارشی چشمش برق زد و گفت دو هفته دیگه کار آمادس، بیا تحویل بگیر، یواش یواش که از هیجان شیدایی که داشتم خارج میشدم فکر جور کردن ۲۰ تومن ظرف دو هفته چسبید بهم و یقمو گرفت، از خانواده که فکرشم نمیشه کرد، گرفت زندگی کارمندی تا خرخره زیر قسط، تازه خونه خریدیم و کلن برای همچین کاری بودجه تعریف شده‌ای موجود نبود اصلا، رقم انقدر سنگینه که هیچ راه رستگاری دیده نمیشه، از طرف دیگه فکر داشتن اون آکواریم رویایی چیزی نیست که بشه به راحتی ازش گذشت، وانگهی مجید کارو شروع کرده دیگه واسه دبه کردن و کنسل کردنش خیلی دیره، داشتم شیوه‌های تامین بودجه مخارج آکواریمو بررسی میکردم که یادم اومد فرشاد پسر آقای عظیمی یه شاگرد تمام وقت به اسم جواد داشت که سه چهار سالی از من بزرگتر بود. تقریبا کار سیم پیچیو یاد گرفته بودو حقوق ماهیانه مناسبی هم میگرفت، یه نیمچه رفاقتی هم تو اون مدت با هم پیدا کرده بودیم و یه بار بهم گفته بود داره پولاشو جمع میکنه تا قبل سربازی بتونه موتور بخره ...
  • گزارش تخلف

رویای آکواریم کلبه

بعد از امتحانات ثلث سوم مقطع راهنمایی به بابام گیر دادم که چرا همه دوستام سه ماه تابستون میرن سر کار؟ منم میخوام برم، بعد از کلی اصرار و پافشاری، بابام قبول کردو منو برد مغازه دوستش آقای عظیمی که تعمیرات دریل و دستگاه فرز و این چیزا داشت؛ پس از صحبت و قولو قرار، بنا شد از فردا ۸ صبح دم مغازه باشم. مغازه آقای عظیمی سه دهنه بود و هر دهنه توسط راهروی باریکی به اون یکی وصل میشد. دو دهنه بهم چسبیده که کارگاه تعمیرات و سیم پیچی دینام و …بود؛ توسط پسرش فرشاد اداره میشد و یه دهنه اصلی فروشگاه طور دیگه رو که دو بر و سر نبش بودو خود آقای عظیمی مدیریت میکرد و مشتری‌ها از اونجا آمدو شد میکردن. زیر زمینشم اجاره دادن بودن به مجید نامی که اونم اونجا رو کارگاه نجاری کرده بود. خلاصه ما رفتیم و مشغول شدیم، روز اول آقای عظیمی بهم یه بوبین سیم پیچی سوخته دریل داد و گفتن سیم دورشو باز کن و دور دستت خودت کلاف کن و هر یه دوری که پیچیدی بشمار تا آخرش ببین چند دور میشه!. شروع کردم سیمو باز کردن و کلافیدن دور دستم، تو دور ۷۰۰ام اینا بود که شمارش از دستم در رفت و دوباره کلافو باز کردم که بشمارم، بار دوم بازم تو ...
  • گزارش تخلف

✍️ انتخابهای شجریان از حافظ و سعدی. (۲ از ۳)

🔹سعدی بر خلاف حافظ، چندان به مسایل پیرامونش با رویکرد «انتقادی تند» نگاه نمی‌کرده است. غزلیات حافظ، سرشار از انتقادهای شدید و جدی به «ریا»، «تظاهر» و دین فروشی است. اما حال و هوای سعدی با حافظ متفاوت بوده و البته این منطقی است که حال و هوای «غزل سعدی» هم با «غزل حافظ» متفاوت باشد. بدیهی است که خود حافظ هم در طول زندگی، احوال گوناگونی را تجربه کرده است و غزلیاتش (مثلا چنان که دکتر آنها را به سه مقطع زمانی مختلف تقسیم می‌کند) در چند حال و هوای مختلف باشد ولی، در مجموع، فضای کلی غزل حافظ با سعدی متفاوت است.. 🔹این گزاره اگر چه امری بدیهی است ولی لحاظ کردن آن در «خواندن غزل با آواز» کاری بسیار دشوار است. در یادداشت قبل، نمونۀ «دقت و توجه» شجریان در نحوۀ خواندن غزل حافظ را دیدیم. حال نگاهی کنیم به انتخابهای شجریان از میان. بسیار سخت است اگر بخواهیم در میان کارهای شجریان در خواندن غزل سعدی، مواردی را انتخاب کنیم (از بس که همه را زیبا خوانده)، ولی دو مورد زیر شاید تاج محل کارهای شجریان در انتخاب غزل سعدی محسوب شود.. ✳️یک- «برخیز تا یک سو نهیم، این دلق ازرق فام را»!. ...
  • گزارش تخلف

حالا که بحث مدرک تحصیلی شد، این را هم بگویم: روزگاری بود که هر کس هر عنوانی می‌خواست پیش از نام خودش می‌گذاشت و کتاب چاپ می‌کرد

یکی، دو سالی است وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ناشران را مکلف کرده است اگر می‌خواهند درجه‌ی آکادمیک مؤلف یا مترجم را قید کنند، حتما مدرک تحصیلی او را ضمیمه‌ی فایل کتابش کنند. از آن‌موقع، تعداد «دکتر» و «مهندس» های نشر کاهش چشمگیری پیدا کرده است!. ...
  • گزارش تخلف