‌‍ ✅ «کتاب سیاه کمونیسم».. «تاریخ علم شوربختی انسان است» (ریمون کنو).. ✍🏻مهدی تدینی

‌‍ ✅ «کتاب سیاه کمونیسم»

«تاریخ علمِ شوربختی انسان است» (ریمون کِنو)

✍🏻مهدی تدینی

پرسش این است: «چند میلیون انسان در راه ایدۀ کمونیسم جان باختند؟» یا با صورت‌بندی واضح‌تر: «ایدۀ کمونیسم چند میلیون قربانی داشت؟» این پرسشی بود که استفان کورتوآ(1) ، تاریخ‌نگار فرانسوی، در دهۀ 1990 کوشید پاسخی برای آن بیابد و نتیجه انتشار کتابی جنجالی شد با عنوانِ «کتاب سیاه کمونیسم»(2) به زبان فرانسوی؛ کتابی که خیلی زود به ده‌ها زبان ترجمه شد و بازتاب گسترده‌ای در جهان یافت.

«کتاب سیاه کمونیسم» مجموعه‌ای از مقالات به قلم جمعی از پژوهشگران است که هر یک بخشی از قلمرو کمونیسم را بررسی کرده و به آماری تخمینی از تعداد قربانیان رژیم‌ها و سازمان‌های کمونیستی رسیده‌اند. استفان کورتوآ مقدمۀ مفصلی بر کتاب نوشته و تعداد قربانیان را بالای 90 میلیون نفر تخمین می‌زند، با این جزئیات:

اتحاد شوروی: 20 میلیون
جمهوری چین: 65 میلیون
ویتنام: 1 میلیون
کرۀ شمالی: 2 میلیون
کامبوج: 2 میلیون
اروپای شرقی: 1 میلیون
آمریکای لاتین: 150.000
آفریقا: 1.7

این آمار در واقع شامل همۀ انواع کشتگان است، از اعدام‌شدگان تا جان‌باختگان در اردوگاه‌ها، یا کسانی که به دلیل قحطی‌های تعمدی یا حاصل از سوءمدیریت جان باختند.

به سادگی می‌توان فهمید که چنین کتابی چقدر می‌تواند دستمایۀ دعواهای سیاسی شود. ابتدا قرار بود مقدمۀ کتاب را تاریخ‌نگار فرانسوی دیگری به نام فرانسوا فوره بنویسد. اما او اندکی پیش از انتشار کتاب در سال 1997 درگذشت و نوشتن مقدمه به کورتوآ واگذار شد. نکتۀ جالب این است که هم کورتوآ و هم فوره در جوانی کمونیست بودند. فوره از 1947 تا 1959 عضو حزب کمونیست فرانسه بود و کورتوآ در جوانی مائوئیستی ستیزه‌جو بود. این هر دو تاریخ‌نگار از رهگذر خودانتقادی به این‌جا رسیده بودند و گمان می‌کردند پنهان‌کاری در مورد قربانیان کمونیسم نارواست.

«کتاب سیاه کمونیسم» پیش از هر چیزی می‌توانست تأییدی بر نظریۀ توتالیتاریسم باشد. زیرا این نظریه کمونیسم و فاشیسم (نازیسم) را در یک کاسه می‌نهد. پس از شکست فاشیسم دو بلوک حاکم بر جهان، کمونیسم و کاپیتالیسم، فرصت داشتند تا چندین دهه از بدی هیولایی که مرده بود سخن بگویند. در دوران جنگ سرد اتفاق جالبی افتاد: هر دو طرف میدان طرف مقابل را به همذات بودن با دشمنی که مرده بود (یعنی فاشیسم) متهم می‌کردند. کمونیست‌ها بر نظریۀ فاشیسم تأکید می‌کردند و مدعی بودند بین فاشیسم و کاپیتالیسم تفاوتی ذاتی وجود ندارد و فاشیسم مرحلۀ مشخصی از کاپیتالیسم است، یعنی این دشمن زنده جفتِ آن هیولای مرده است. در مقابل، نظریۀ توتالیتاریسمِ غربی نیز می‌گفت کمونیسم و فاشیسم دو گونۀ یک هیولای توتالیترند. به همین دلیل، نظریۀ توتالیتاریسم همیشه باعث خشم کمونیست‌ها بود.

اما وجه مشترک هر دو بلوک این بود که برای تخریب چهرۀ حریف، او را با دشمنِ مرده (فاشیسم/هیتلر) همذات می‌پنداشتند. حالا «کتاب سیاه کمونیسم»، چند سال پس از فروپاشی بلوک شرق و کمونیسم، می‌توانست نشان دهد قربانیان کمونیسم کم‌تر از قربانیان فاشیسم/نازیسم نبوده‌اند. و طبیعی است که چنین بحثی به سرعت به دعوای رایج میان چپ و راست سیاسی بدل می‌شود. البته مخالفان این کتاب بی‌کار ننشستند و چندی بعد کتاب‌هایی چون «کتاب سیاه کاپیتالیسم» و «کتاب سیاه استعمار» هم منتشر شد.

آنچه باید بر آن تأکید کرد این است که یادآوری جنایات یک ایدئولوژی به معنا تبرئۀ دشمن آن نیست. اگر از میلیون‌ها قربانی کمونیسم یاد کنیم به معنای پاکدستی و بی‌گناهی غرب نیست. اما آنچه بیش از هر چیزی فکر انسان تأملگر را به خود وامی‌دارد این است که کمونیسم با شعار و آرمان نجات بشر سر برآورد. انقلاب کمونیسم می‌خواست انقلاب رهایی‌بخشِ جهانی باشد تا ملت‌ها را از هر نوع سرکوبی برهاند. اما انقلابی‌های رهایی‌بخش خود بانی سرکوبی ددمنشانه‌تر شدند. منجیان خود جلادانی بی‌رحم شدند و برای فهم تاریخ باید به رموز این دگردیسی پی برد. چه شد که نیک‌اندیشان به بدکرداران تبدیل شدند؟ آیا این بدکرداری یکسر در مواجهه با دشمنان و در هنگام پیاده‌سازی ایدئولوژی رخ نمود یا بدکرداری در ذات آن نیک‌اندیشی نهفته بود و آن «نیکی» در زهدان خود آن بدی را حمل می‌کرد؟

استفان کورتوآ مقدمۀ خود بر کتاب را با این جمله تودوروف، اندیشمند فرانسوی‌ـ‌بلغاری آغاز می‌کند: «زندگی به مرگ باخته است، اما خاطره در جدالش با هیچ پیروز می‌شود». از تفسیرهای ممکن که بگذریم، «کتاب سیاه کمونیسم» به عنوان مادۀ خام تلاشی یادآورانه برای جدال با هیچ است.

در فایل پیوست نسخۀ انگلیسی کتاب را پیوست کرده‌ام.

1. Stéphane Courtois
2. Le Livre noir du communism (The Black Book of Communism)
3. François Furet

#کمونیسم

🌐شبکه جامعه شناسی

@Atu_socioligy