🔴عشق و فاشیسم. چرا عشق در این عصر ممکن نیست؟!.. ✍🏼آرش نریمانی

🔴عشق و فاشیسم
چرا عشق در این عصر ممکن نیست؟!

✍🏼آرش نریمانی

📍اگر در مکانیسم عشق، معشوق واجد عنصری خاص و تکین برای عاشق است و به همین دلیل او از همهٔ انسان‌ها متمایز می‌گردد؛ اما در «صنعت فرهنگ» این خاص‌بودگیِ انسان ذیل «امر عام» له شده است. امری عامی که در قامت اینکه «دختر شایسته و زیبا کیست» و یا «پسر آرمانی» کیست جلوه گر می‌شود و حقیقت خود را بر بدن ها، اذهان، تخیلات، آرزوها و نا-خودآگاه انسان‌ها‌ حک می‌کند. بدن‌‌ها و اذهان و انسان‌هایی که هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارند اما پیشاپیش ذیل «امر عام »محکوم به طرد شدن هستند. «دیگری» دیگر دوست داشته نمی‌شود بلکه امر عامی که در دیگری جلوه می‌کند پرستیده می‌شود.
به قول آدورنو و هورکهایمر: «بازتولید مکانیکی زیبایی، که عشاق مرتجع فرهنگ به واسطهٔ بت سازی منظم از فردیت آن را گریزناپذیرتر می‌سازند، هیچ جایی را برای پرستش نا-خودآگاه، که تجربهٔ امر زیبا همواره به آن مرتبط بوده است، باقی نمی‌گذارد».
آری این اسطوره‌ای بیش نیست که این عصر، عصر انسان و فردیت است؛ خاص‌بودگی هر انسان ذیل این صنعت فرهنگ از میان رفته است؛ برآمدن اسطوره‌های زیبایی در اینستاگرام نه نمودی از فردیت[گرچه تمام مسئلهٔ آنها نمایش فرد است] بلکه نمودی از تطابق با امر عام است . همهٔ بدن‌ها، آرزوها و نا-خودآگاه‌ها یکدست شده‌اند. همهٔ انسان‌ها یک چیز می‌خواهند. فاشیسم فقط در این بستر است که می‌تواند قد علم کند و عشق‌های این زمانه نمودی از همین وضعیت است. قرابتی وجود دارد میان کشتن وحشیانهٔ انسان‌‌ها در آشوئیتس توسط فاشیست‌ها با آن دختری که ذیل امر عام ِشکل گرفته در این زمانه، زیبا تصور نمی‌شود و کسی عاشقش نمی‌شود. هر دو مرگ امر خاص و متفاوت بواسطهٔ امر عام است.
زمانی که عیب‌جویی به مجنون گفت که لیلی مگر چه دارد که اینگونه عاشق او شدی؟ او بسیار زشت است اما این جواب مجنون دفاع از امر خاص و تکینِ دیگری در برابر امر عام است: اینکه: «تو مو می‌بینی و مجنون پیچش مو/ تو ابرو، او اشارت‌های ابرو».... این عشقی است که به فاشیسم ختم نمی‌شود و دیری است که انسانِ اکنون این نگاه را از دست داده است..او دیگر چیزی نمی‌بیند مگر ارزش‌های عامِ تهی از معنایِ این زمانه را..عشق ‌های اکنون بوی فاشیسم می‌دهند.

#جامعه

🌐شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology