شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
✅ سمیرا و سمانه از آزارهای پدرشان پرده برداشتند: جنایتخانه پدری
✅ سمیرا و سمانه از آزارهای پدرشان پرده برداشتند: جنایتخانه پدری
📌جایی در شهرک صنعتی عباسآباد، در دفتر یکی از کارخانههای تولیدی قرار گذاشتهایم. زنی جوان و زیبا، با چشمانی نگران، به همراه پسری نوجوان روبهرویمان نشستهاند. زانوهای پسرک نحیف و لاغر به وضوح میلرزند. ضبط صوت را هنوز روشن نکردهام که رئیس کارخانه میگوید: الان بخشی از خانواده روبهروی شما نشستهاند. میخواهند همه چیز را بگویند. به صورت وحشتزده زن جوان نگاه میکنم و میگویم: شما یکی از دخترها هستید؟ زن در حالی که اشکهایش را پاک میکند، میگوید: نه خانم! من مادرشان هستم.
📌مادر سمیرا و سمانه که بعد از ۱۹ سال دیدمشان. این هم پسرم، ایمان است. خانم من میخواهم به همه بگویم که همسر سابقم از هشتسالگی به دخترم تعرض میکرده و حالا تنها با قرار کفالت بازداشت است و اگر بیرون بیاید، بچههایم خودشان را میکشند.
📌مدیر کارخانه که او را حاجآقا صدا میزنند، بیرون دفتر میرود و همراه با دو دختر جوان داخل میآید. یکی از دخترها ماسک به صورت دارد. جلو میآید و سلام میکند. میگویم ماسکت را بردار… با احتیاط ماسک را از روی صورتش برمیدارد… دور لبها و صورت دختر جای سوختگی تازه دارد؛ تاولهایی که کنده شده، میپرسم صورتت چه شده؟ میگوید: بابا با قاشق سوزانده! میگویم چرا و دختر آرام میگوید: چون در کارخانه با دخترها خندیده بودم، گفت: چرا میخندی و بعد صورتم را با قاشق داغ سوزاند…
📌ما به درخواست سمانه و سمیرا، دو دختر مردی خطرناک، به کارخانهای در پاکدشت رفتهایم تا زندگی آنها را روایت کنیم؛ زندگی دخترانی که ۲۰ سال آزگار مورد سوءقصد و آزار… قرار گرفتهاند و با پیگیری مدیر کارخانه حالا رازشان را برملا میکنند.
📌سمیرا دختر غمگینی است، اما شجاع به نظر میرسد. میگوید اوایل هر روز و حالا هر دو هفته یک بار مورد آزار پدر قرار میگرفته. آرام و شمرده حرف میزند و میگوید: اول که اصلاً زورم نمیرسید.
📌 هشت سالم بود و نمیفهمیدم داستان از چه قرار است. هی نگاهم میکرد و نام مادرم را میبرد. دیگر یک بار گفت تو شبیه زنم هستی و من کمبودم را با تو جبران میکنم.
📌 میگفت اگر به کسی بگوییم، ما را میکشد. هر چند وقت یک بار سراغم میآمد. بهجز مادرم، سه بار دیگر ازدواج کرد و هر سه مرتبه زنها آن قدر کتک خوردند و شکنجه شدند که فرار کردند. من را جور دیگری میپایید.
📌حق ارتباط با هیچکس را نداشتم. توی کارخانه حتی دستشویی نمیرفتم. اگر دستشویی میرفتم، شب کتکم میزد که با چه کسی رفتی دستشویی. نه حرف میزدم، نه کاری داشتم. پولمان را میگرفت و خرج ماشینش میکرد. عشق ماشین بود. وقتهایی که من را مورد سوءاستفاده قرار میداد، فحشهای رکیک میداد و من خفه میشدم.
✅ برای خواندن متن کامل این گزارش روی "INSTANT" بزنید:
https://goo.gl/7zVBEu
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی علامه
@Atu_Sociology