🔅 تجربه دینی و سکوت برگر. 🖋 محمدرضا

🔅 تجربه دینی و سکوت برگر
🖋 محمدرضا #پویافر

📍 پیتر برگر به تازگی از دنیا رفت؛ جامعه شناسی که خدمات چندجانبه ای به حوزه عام جامعه شناسی و حوزه خاص جامعه شناسی دین ارایه داد. او در «ساخت اجتماعی واقعیت» به خوبی تعامل سطوح فرد/ عاملیت و عینیت/ ذهنیت را به ویژه در تبیین فرایند نهادی شدن برای واقعیت اجتماعی تشریح کرده و بر پایه همین بنیان نظری «ساخت اجتماعی دین» را هم تبیین کرده است. علاوه بر این، هر چند برگر در نظریه دین خود تجدید نظرهای اساسی داشته، اما سهمی انکارناپذیر در توسعه نظریه عرفی شدن (Secularization) داشته است.

در عین حال هرچند پیتر برگر سهم مهمی در جامعه شناسی دین داشته، اما حداقل یک بخش مهم از مطالعات اجتماعی دین هست که در نظریه برگر مغفول مانده و آن «تجربه دینی» است. تجربه دینی به عنوان شخصی ترین و درونی ترین بعد دینداری فرد، پیچیده ترین وجه دین‌ورزی است که جلوه های گوناگونی دارد. نماز، دعا و نیایش، زیارت و تجربه خیرِ دینی مولفه های تجربه دینی هستند که مطالعه جامعه شناختی آن ها علاوه بر تلاش برای سنجش کمّی در سنجه های دینداری، بخشی ویژه در مطالعات کیفی دین را تشکیل می دهد.

اما با وجود سکوت برگر و نظریه جامعه شناسی او در تبیین تجربه دینی، برخی از پژوهشگران داخلی تلاش کرده اند تا در مطالعه تجربه دینی از جمله در مطالعه اجتماعی تجربه دینی زیارت، به سادگی با وام گرفتن تفکیک سطوح عینیت و ذهنیت در واقعیت اجتماعی، زیارت را هم شامل دو بعد ذهنیت و عینیت تقسیم کرده و با این چارچوب مفهومی به بررسی اجتماعی تجربه دینی پرداخته اند. نادیده گرفتن عدم انطباق نظریه ساخت اجتماعی واقعیت و ساخت اجتماعی دینِ برگر با مطالعه اجتماعی تجربه دینی حداقل سه اشتباه را به دنبال خواهد داشت:
1- تجربه دینی، آن درک، احساس و معرفتِ غیر استدلالی عمیقی است که از خلال مشارکت در فعلِ دینی به مومن دست می دهد. با مطالعه تجربه دینی بر اساس نظریه برگر، تجربه دینی که همراه با فعلِ دینی است با خودِ فعلِ دینی(مانند عبادت فردی یا جمعی) خلط می شود. در نتیجه پژوهشگر ناخودآگاه به جای مطالعه تجربه دینی به مطالعه مناسک یا کنشِ دینی متمرکز شود.
2- تفکیک عینیت و ذهنیت در نظریه برگر به ویژه برای تبیین چگونگی تعامل این دو سطح از واقعیت در فرایند نهادی شدن است. با الگو گیری از این تز نظری برای تفکیک ابعادِ تجربه دینی، پژوهشگر به اشتباه دو سطح از تحلیل واقعیت (ذهنیت/ عینیت) را که در تأثیر تأثّر متقابل با هم هستند به جای ابعاد نسبتاً مستقلِ آن واقعیت در نظر می گیرد. در واقع رابطه بین ذهنیت و عینیت رابطه بین دو عامل موثر و متأثر است. این نوع رابطه با رابطه بین ابعاد یک واقعیت – مثل تجربه دینی - متفاوت است.
3- در نظر گرفتن بعد ذهنی برای تجربه های دین همچون دعا، نماز و زیارت، پژوهشگر را به در نظر گرفتن اعتقادات و باورهای دینی به عنوان وجه ذهنیِ تجربه دینی سوق می دهد. این در حالی است که تجربه دینی – آن طور که ویلیام جیمز می گوید - شامل ادراکِ عمیقِ غیر قابل توصیف معنا (عاطفه، معرفتِ غیر استدلالی و چیزی فراتر از این دو) طی انجام کنشِ دینی است. بنابراین، هر چند تجربه دینی بر پایه واقعیتِ بیرونی به نام فعلِ دینی شکل می گیرد، اما وجه ذهنیِ آن، باور و اعتقادات دینی نیست. اساساً تجربه دینی را نمی توان دارای بعدِ ذهنی دانست. تجربه دینی یک ذاتِ درونی و معنایی و شهودی دارد که بر اساس یک فعلِ دینی – خواه عبادت فردی باشد یا مناسک جمعی واجب یا مستحب- به فردِ مومن دست می دهد.
مجموعه اشکالات بالا، به خوبی نشان می دهد که هرچند برگر در فهم واقعیتِ اجتماعی دین در جامعه امروزین به ما کمک زیادی می کند، اما در برابر فهم اجتماعیِ تجربه دینی سکوت کاملی دارد.

#جامعه‌شناسی

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxbY7Ab5PtgsmQ