🔸 استشمام بوی تهران مخوف. بینی اش می‌سوزد

🔸 استشمام بوی تهران مخوف
🖋 هدی امامی

1⃣ بی اعتمادی حتی به حس بویایی: از درب متروی خیابان انقلاب بیرون می زند و مثل هر روز می غلطد میان جمعیت گریزپای سردرگریبان. بینی اش می سوزد. بوی عجیبی می آید. یک بوی ناخوشایند؛ بویی شبیه به بوی فاضلاب، گنداب یا زباله های فراموش شده. کمی عمیق تر بو می کشد. البته خیلی هم بوی عجیبی نیست! اینجا تهران است؛ سیزده میلیون آدم هر روز در کوچه ها و خیابان هایش، تنگ دل هم زندگی می کنند و از پسماندها و جست و خیز آنها میلیون ها موش و حشرات موذی زیر زمین تغذیه و فربه می شوند. گهگاه سگ ها و گربه های بخت برگشته، نحیف و نذار کنار جوی آب یا در محله های خلوت تر، حتی گاهی کنار چراغ قرمزها با چشمان گرسنه و قی کرده، ایستاده یا لمیده اند به انتظار تکه نان خشکی یا ترحم و نوازشی از این موجود دو پا... پس نفس آزاد می کند و با نگاه کردن به چهره معمولی رهگذران اطرافش که از بوی گند خم به ابرو نیاورده اند، به خود تلقین می کند که این بو حتمن چیز جدیدی ندارد؛ نه کسی از سرعتش می کاهد و نه مرشدی معرکه ی وامصیبتاه خلق الله از این بوی گنداب ها سر داده است. پس به حس بویایی اش شک می کند و بی خیال به خانه باز می گردد.

2⃣ شوخی و طنازی: به خانه رسیده است. شبکه های اجتماعی اش را چک می کند. چشمانش برق می زند! اعتمادش به حس بویایی که گمان می برد مضمحل شده باز می گردد. کانال ها و گروههای دوستانه، خبر از استشمام بوی عجیب در تهران می دهد. خوشحال است که تنها نبوده و با شوق به عکس رئیس جمهور که بینی اش را گرفته می خندد. عکس های دیگر، لطیفه هایی که با سرعت تولید می شوند کاریکاتوری از سلطان بو... همه با سرعت چشمگیری در حال انتشارند. آرام نشسته مرورشان می کند، گویی نیاز داشته به این نگاه سبکسرانه به ماجرا. کمی بعد فکر می کند پس ماجرای بو چه بود؟ چه شد؟ از کجا بود؟ چرا بود؟

3⃣ شایعات و حکایات: کانال ها و سایت های خبری، هزار روایت بی منبع موثق را شروع کرده اند: شنیده ها حاکیست زباله ها بر زمینه مانده، گنداب ها و فاضلاب ها بالا زده، در طبقه منفی بیست و یک برج فقید پلاسکو فاضلاب جدیدی کشف شده که بویش همه شهر را متاثر کرده، لوله ی آب بوده که ترکیده یا شاید لوله گاز که نشتی داده! ... می خواند و می داند که از این روایت ها هیچ روشنایی نصیبش نمی شود، او باید یاد بگیرد در فضای مه آلود بی پایان، چگونه آرام بنشیند و نظاره گر باشد.

4⃣ انکار و سکوت مراجع رسمی: صبح شده است. باران آمده و روی تهران را شسته است. بوی نامطبوع هم فروکش کرده. هر چه که بوده! به خیر گذشته است. او امروز تعطیل است و عطای هوای خیابان را به لقای گرمای خانه بخشیده. می نشیند و در تلویزیون ملی اش اخبار می بیند. یک خبرنگار شاد و سرخوش درباره بوی بد و شایعه ها گزارش تهیه کرده. گزارش در فضای بارانی گرفته شده، تازه و داغ است. خبرنگار بلندگو را می گیرد سمت دهان مردم و می پرسد شما بویی استشمام می کنید؟ زن جوان: بوی بارون میاد، بوی خوبیه. مرد جوان: بویی نمیاد! هوای بارونیه دیگه!. دختر نوجوان با خنده: نه، هیچ بویی نمیاد. گزارشگر چونان یک سردار فاتح با لبخندی غرور آمیز به دوربین نگاه می کند و می گوید: بله! هیچ بویی نمی آید.
او مردد می شود. آیا باید باز هم به حس بویایی اش شک کند؟ با سردار فاتح خداحافظی می کند و دکمه قرمز رنگ کنترل تلویزیون را با قدرت می فشارد.

💡#رسانه شمایید. اگر پسندیدید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology