▫️ دوگانه مهارتی «جدی نگرفتن» و «پیش پا نیفتادگی» امور را فرا بگیریم!. 🖋 هانا آرنت - سهند ایرانمهر

▫️ دوگانه مهارتی "جدی نگرفتن" و " پیش پا نیفتادگی" امور را فرا بگیریم!
🖋 هانا آرنت - سهند ايرانمهر

❇️یکی از دغدغه‌های هانا آرنت موضوع خشونت و اطاعت پذیریه. وقتی اسراییل؛ آیشمن، مجری اصلی جنایت هولوکاست، رو از آرژانتین دزدید و برای محاکمه برد اسراییل، هانا آرنت رفتار این آدم معمولی و خیلی مظلوم رو بررسی کرد تا بفهمه چطور از یه آدم به این سادگی خشونت هایی به اون وسعت سرزده.

❇️ آرنت در جریان این تحقیقات به یک مفهوم جالب رسید:"پیش پا افتادگی جنایت". به این معنا که اگر آدم ها یه پروسه ی مشخصی رو طی کنن، خیلی راحت تبدیل به آیشمن میشن و جنایت تبدیل میشه به یه مساله پیش پا افتاده و اونوقت یه استاد دانشگاه، یه بچه مهربون، یک زن آروم یه مرد رمانتیک یا یه پیرمرد خواستنی به راحتی میشه یه جانی تمام عیار!، نمونه عینی این ماجرا رو شما تو گوشه گوشه جهان دیروز و امروز می بینید و شاهد بوده یا هستید که چطور آدم های موجه در مصدر ناموجه ترین کارها قرار میگیرن و در کمال تعجب اون رو مرتکب می شن اما این اتفاق و مراحل اون چطور پیش میرن؟

اول از همه لازمه که شما نتونید فکر کنید یا اینکه احساستتون رو خوب بیان کنید. وقتی نتونستید درست فکر کنید و احساستتون هم سرکوب شد اولین چیزی که اتفاق می افته از دست رفتن توان همدلیه (empathie) اما چی چیزی می تونه باعث این وضعیت بشه ؟

آرنت معتقده برای اینکه این وضعیت پیش بیاد ما نیازمند یک"اتوریته ی مشروع" هستیم یعنی ساختاری که از نظر ما ساختار منسجمی به نظر می رسه و جوازی که اون ساختار برای ارتکاب اعمال بهمون می ده، می تونه وجدان مارو راحت و اراده ما رو مصمم کنه. برای مثال اگه به ما بگن :"مقدار کمی از ولتاژ برق رو به بدن فلان کس وصل کنید!" اگر تنها باشیم زیر بار نمی ریم اما اگر یه موسسه معتبر از ما بخواد و ما خودمون رو بین 1000 داوطلب ببینم حتا حاضریم دکمه برق فشار قوی رو هم بزنیم، چون امکان نداره در درستی یک سیستم پیشرفته با اون همه آدمی که قبولش کردن شک کنیم (آزمایش استنلی میلیگرم).

به نظر آرنت، اون نهادی که میخواد ما فکرنکنیم و احساسات ناشی از همدلی رو بروز ندیم و کارش رو با اتوریته مشروع شروع می کنه، اینو در چند مرحله انجام می ده:

1- در اولین قدم سعی می کنه تصویر یک انسان کامل و بی نقص رو به ما تلقین و اون رو الگوی ما معرفی کنه، بنابراین هر چیز واقعی از غرایز تا احساساتمون به عنوان گناه یا خیانت سرکوب میشه.
2- مرز بین ما که میخوایم انسان کامل و بی نقص باشیم با انسان ناقص و پرعیب و ایراد هر لحظه پررنگ تر میشه.
3-نفرت ما از اونهایی که نمیخوان کامل باشن رفته رفته افزایش پیدا می کنه و همزمان پیوستگی بین ما کمالگراها که به عضویت این ساختار در اومدیم، بیشتر میشه تا حدی که یک طرف "ما" قرار میگیریم و یک طرف"اونا"(خودی ها غیر خودی ها) و بی رحمی ما در حق اونا شجاعت و پایبندی به ایده انسان کامل تلقی میشه.
4- حالا تلاش میشه کینه و بی رحمی و جنایت برای ما انسان های کمال گرا عادی بشه اما این عادی شدن نیاز به تقسیم کار داره
الف: افرادی که می تونن حضوری خشونت بخرج بدن و رابطه مستقیمی بین جسم و جنایت برقرار کنن.
ب: افراد نخبه شامل دانشگاهیان، مدیران، نخبگان و...که قادر به اعمال خشونت مستقیم نیستن(آدم کشان اداره نشین).
ساختار توتالیتر دسته اول رو با امکانات ساده راهی خط مقدم نزاع می کنه اما آدم های دسته دوم چی؟ برای این آدما از طریق «فاصله گذاری جسمانی با جنایت» و قراردان اونها در نظام عریض و طویل بوروکراتیک نوع بی حسی موضعی درست میکنه تا اصلن نتونن بفهمن سخنانی که بیان میکنن مطلبی که می نویسن حرفی که می زنن یا امضاشون چطور در نهایت منجر به جنایت و خونریزی میشه و همه این کارها برای از بین بردن حس همدلی اوناست.

هاناآرنت با واکاوی این پروسه در واقع نشون داد که آلوده شدن دست آدم ها به جنایت چیز عجیبی نیست همچنانکه گریه کردن آیشمن برای جوجه اش تو زندان و سوزاندن هزارن نفر در کوره های آدمسوزی از این منظر قابل فهم میشه.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology