📍خیلی وقته یه حرفی توی گلوم گیرکرده، انگار رسوب کرده

📍خیلی وقته یه حرفی توی گلوم گیرکرده، انگار رسوب کرده. چند بار خواستم بیرون بریزم و بگم، اما همیشه خوف اینو داشتم که نکنه نزدیکترین عزیزانم دلخور بشن. اما الان برای من فاش کردن مضمون این حرف مهمتر از دلخوری کسائیه که دوستشون دارم. می‌خوام تا اونجایی که میشه فریاد بزنم.
ایران و دغدغه‌ی ایران چی میشه؟
هرآدمی با هر دلیلی، از تحصیل یا بیماری گرفته تا کار و تفریح، ممکنه یه موقعی از ایران دور باشه و این نه تنها کار بدی نیست که در خیلی مواقع پسندیده هم هست. اما بعد از انقلاب شاهد بودم که از خیلی از نزدیک‌ترین بستگان و رفقام گرفته تا اونایی که از دور میشناسم همینطور به غرب مهاجرت کردن و همین حالا هم خیلی‌های دیگه دست‌اندرکارن.
مردم این کشورهای نیرومند و پیشرفته‌ی غربی، مثل همین آمریکا، با کار و تلاش طاقت‌فرسا به اینجایی رسیدن که الان ایرانی‌های زیادی آرزوی وصالش رو دارن. سختی‌ها و جنگ‌های خانمانسوزی رو پشت‌سر گذاشتن و دولت مدرن و قانون رو حاکم کردن و فرهنگ مدنی رو گسترش دادن و خلاصه چیزی رو که می‌خواستن سعی کردن بسازن.
اغلب هم‌وطن‌هایی که می‌خوان مهاجرت کنن دغدغه‌ی آینده رو پیش میکشن؛ آینده‌ی خودشون یا فرزندانشون، یا خانوادگی میرن یا فرزندانشون رو میفرستن. انگار ایران رو وامی‌گذارن به آدمای بی‌آینده. به "دوزخیان روی زمین". هم ایران و هم مردم ایران رو ترک می‌کنن. گرچه برخی، هر موقع که فرصتی پیش بیاد رهنمودی و گاه سرزنش یا تمسخری.
پس ایران و دغدغه‌ی ایران چی میشه.
من این‌جا، توی ایران می‌مونم. به این امید که به سهم خودم ایران رو بسازم؛ ایرانی که فرهنگی والا، جامعه‌ای سرزنده و خلاق و حکومتی دموکراتیک و عدالت‌گستر داشته باشه.
آرزو می‌کنم همه‌ی ایرانیا، هر چند براشون سخت باشه، با مرامی دلسوزانه و مسئولانه بیان و اگه به کشورشون حس تعلقی دارن، ایران رو به دست باد نسپارن

✍ دکتر مسعود پدرام

#جامعه

🌐شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_sociology