شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
🔅 بخند حیوان!. 🖋 محمدمهدی.. 📍خنده شاید اولین حالت در چهرهمان باشد که به آن تشویق میشویم
🔅 بخند حیوان!
🖋 محمدمهدی #اردبیلی
📍خنده شاید اولین حالت در چهرهمان باشد که به آن تشویق میشویم. کودکان خوشخنده از همان ابتدا بر کودکان گریان برتری مییابند. تمام سعی اطرافیان این است که کودکان را بخندانند. خنده، حالت بدنیای است که ظاهراً نشان از نوعی شادی یا رضایت روانی دارد. میتوان رسیدن به این سطح از رضایت و شادی را یکی از اهداف، یا دستکم شعارهای فرهنگِ غالب دانست. اگر انسان از کودکی طبق توصیهها عمل کند (به حرف مامان و باباها یا معلمها گوش کند، به تبلیغات رسانهها اعتماد کند و ...)، در مسیری قرار خواهد گرفت که نهایتِ آن شادی و رضایت است و اگر چنین نکند، فلاکت در انتظارش خواهد بود.
اما آیا واقعا چنین است؟ آیا رفته رفته واهی بودن این وعدهها بر ما آشکار نمیشود؟ وقتی انسان، بهناگاه به پوچ بودنشان پی میبرد و درمییابد که این وضعیت نه تنها وضعیتی رضایتبخش نیست، بلکه روز به روز بر فلاکت آن افزوده میشود، آنگاه چه باید بکند؟ البته تمدن راههای زیادی پیشِ پایتان میگذارد که هر کدام آسیبشناسی جداگانهای میطلبد.
اما یکی از رایج ترین این راهها که یادداشت حاضر بدان اختصاص دارد، توسل به خنده است. انسان میداند که وضعیتش شادیآفرین نیست ولی میخواهد به هر طرفهالحیلی شاد باشد. در چنین وضعیتی این انسان افسرده و ملول به ابزارهای اتصال کوتاه شادیآور متوسل میشود. رواج این ابزارها نشاندهندۀ انحطاط یک جامعه است: فروش بالای سینمای لودگی، افزایش جُکسازیها و غیره.
اما شادی را نمیتوان به کسی دستور داد، همانگونه که عشق را نمیتوان. شادی بناست محصول یک وضعیت رضایتبخش باشد. اما اگر کمی دقت کنید، درمییابید که اتفاقا برعکس، شما چون شاد نیستید به تماشای فلان فیلم کمدی میروید. در واقع، شادی به شما «دستور» داده میشود. در همه جا از سینمای لودگیِ پرفروش تا بیلبوردهای تبلیغاتی میتوان دستورِ «بخند» را مشاهده کرد: نوعی دستورِ خنده یا شادیِ فرمایشی. اما نکتۀ بسیار حائز اهمیت این است که از قضا، برخلاف آنچه به نظر میرسد، این شادی نیست که به خنده میانجامد، بلکه این خنده ماست که امیدواریم به شادی منجر شود. مانند صداهای خنده افزودهشده روی برنامههای طنزِ بیمزه جهت تحریک همزادپنداریِ مخاطب و خنداندنش. انسانِ ناشادِ خندان، چون میخندد، خود را شاد میپندارد و احساس سعادت میکند. نمونۀ رسواترِ این خندۀ دستوری، برنامۀ خندوانه است. مجری به حاضران صراحتاً دستور خنده میدهد. او به احمقانهترین شکل از همه میخواهد بلند بلند بخندند، بعد همه با هم دست بزنند و با صدای بلند بگویند: «ما چقدرن خوشحالیم» «ما چقدر باحالیم» «هه هه هه ها ها ها».
برای نخستین بار که برنامۀ خندوانه را تماشا کردم، این شیوۀ سرکوبگرانه و استبدادیِ تولید خندههای مصنوعی را آشنا یافتم. این تصاویر اغراقشده از افرادی که با صدای بلند میخندند و شادی میکنند و همۀ ما میدانیم که شادیشان کاملا نمایشی است را قبلاً کجا دیدهاید؟ اخبار را به خاطر بیاورید. بله! در کرۀ شمالی. شباهت شگفتی بین برنامۀ خندوانه و جشنهای کرۀ شمالی وجود دارد. در آنجا اما همه چیز برهنه است. آنجا خودِ حاکم مستقیماً و صراحتاً سخن میگوید. او میخندد و همگان باید بخندند وچنان بخندند که از فرط شوق به گریه بیفتند. اما آیا این شباهت تصادفی است؟ آیا خود این شباهت را اگر اندکی عمیقتر واکاوی کنیم به پیوندی وثیق دست پیدا نمیکنیم که تمام سیارهمان را درنوردیده است؟ آیا این نمونههای مضحک اغراقشده لغزشهای فرهنگِ منحطی نیستند که ناخواسته در حال روکردن دست خویش است؟ آیا همۀ ما مفلوکانی نیستیم که به خندیدن فرمانمان میدهند؟ آیا این فلاکت از همان کودکی، از همان نخستین مواجههمان با جهان خارج، از همان به زور بیرون کشیدنمان، کبود شدنمان، درد کشیدنمان آغاز نشده است، زمانی که برای نخستین بار چشم به جهان گشودیم و از وحشت و درد عربده میزدیم و تمام اطرافیانمان میخندیدند و شاد بودند؟ آیا متمدن شدن چیزی جز همین فراموشیِ درد، و تقلید از خندههای دیگرانی نیست که خود آنها نیز دردشان را پشت خندههایشان پنهان کردهاند؟
ا*******ا
پینوشت: تذکری برای اجتناب از سوءتعبیر: موضع یادداشت فوق ابداً بر ضد خنده و شادی، و مثلا دفاع از گریه و ماتم نیست. شیوهای مشابه درفرمانِ گریستن نیز وجود دارد که از قضا مکملِ فریبنده فرمانِ خنده است. همچنین قبلاً در یادداشتی دیگر نشان دادهام که خود فضای ماتمزدگی حاکم بر جامعه ما، نتیجهای جز انفعال ندارد. مسئلۀ یادداشت فوق نه نقد خنده و شادی، بلکه نقد سازوکارهای فرهنگیای است که تفکر را تعطیل، مسائل را پنهان و شادی را دستور میدهند. مسئله نخندیدن نیست، بلکه آگاهی ما نسبت به ابزارهای تحریک عواطفمان و در نتیجه، هزینههایی است که در قبال دریافت آنها پرداخت میکنیم.
@Atu_Sociology