شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
📝 شبنم صبحگاهی بر چهره بیپناهی. (درباره نژاد پرستی ایرانیان).. ✍️️ دکتر محسن
📝 شبنم صبحگاهی بر چهره بیپناهی
(درباره نژاد پرستی ایرانیان)
✍️️ دکتر محسن #رنانی
✅ کافی بود لرد کاولی(Lord Cowley) سفیر کبیر دولت بریتانیا در پاریس، صد و شصت سال پیش، هنگام انعقاد معاهده پاریس، اندکی پافشاری میکرد، آنگاه مشهد که از توابع ایالت خراسان بزرگ به مرکزیت هرات بود، نیز همراه با هرات و دیگر سرزمینهایی که امروز افغانستان مینامیم از ایران جدا شده بود. چرا که «جناب جلالتمآب مقرب الخاقان فرخ خان امين الملك سفير كبير دولت عليه ايران صاحب تصوير همايون و حمايل آبي و داراي كمر مُكَلّل به الماس و غيره و غيره و غيره» (این کلمات عینا در عهدنامه پاریس مندرج است) از طرف آقاخان نوری، صدر اعظم ناصرالدین شاه، اختیار کامل داشت که در هر مسئلهای به جز سلطنت ناصرالدین شاه و صدارت آقاخان با انگلیسیها به توافق برسد. اگر چنین شده بود، در ۳۵ سال پس از انقلاب اسلامی هموطنان مشهدی ما بیگانگان افغان محسوب می شدند که حق نداشتند در مدارس فارسی زبان ما تحصیل کنند و حق نداشتند با پول خودشان ملکی را در ایران خریداری کنند و حق نداشتند رانندگی کنند و حق نداشتند سرمایه گذاری کنند و اگر پسرانشان با همسری ایرانی ازدواج میکردند فرزندانشان ایرانی محسوب نمیشدند.
✅ و به همین سادگی، کافی بود ۲۲ سال بعد که انگلستان، به سبب هرج و مرج در افغانستان، تصمیم گرفت ولایت هرات را تحت حاکمیت ایران قرار دهد و استخاره ناصرالدین شاه هم برای پذیرش این پیشنهاد «بسیار بسیار خوب» آمد، این پادشاه خودشیفته از حیرانی به درآمده و این تصمیم دولت بریتانیا را پذیرفته بود، در این صورت اکنون هموطنان افغان ما همچنان ایرانی بودند.
✅ می بینید چه ساده و تصادفی مرزهای ملیت پس و پیش میرود. و اکنون ما به خاطر تذبذب پادشاهی مستبد و فاسد به نام ناصرالدین شاه، هموطنان افغان خود را بیگانه میدانیم و مردمان این دیار که دو هزار سال بود ایرانی بودند را غریبه پنداشتهایم و وقتی به خاطر جبر زمانه و جنگ داخلی به ایران یعنی سرزمین مادریشان پناه آوردند حق تحصیل و اشتغال و مالکیت و ازدواج را از آنان ستاندیم و به آنان ــ که برخی ۳۵ سال است در ایران زندگی میکنند ــ هنوز حق شهروندی ندادهایم. می بینید که این اعتباریات که تا این اندازه بی پایه و اساس است چگونه بین ما آدمیان جدایی میافکند و چگونه یک خطا یا بزدلی تاریخی یک سیاستمدار میتواند سرنوشت میلیون ها انسان را تغییر دهد؟
✅ و چه کوچک است دنیای کسانی که مرزهای انسان بودنشان با همین مرزهای اعتباری از هم جدا میشود. زبان، نژاد، جغرافیا، مذهب، رنگ و قبیله، اعتباریاتی هستند که هزاران سال است با خط کشیهای غیر واقعیشان انسانیت را به بازی گرفتهاند و ما چه کودن بوده ایم طی این قرن ها که به این خط کشیهای کودکانه و مصنوعی تن داده ایم و کم کم آن را آنقدر جدی گرفتهایم که اصلا نمی دانیم که روزگاری نه چندان دور، هرات مهمترین شهر خاوری ایران محسوب میشده است.
✅ و اینک ژیلا به ولایت هرات رفته است. در این سفر، بنی یعقوب به جستجوی یوسف انسانیت ما رفته است که ۱۶۰ سال پیش در چاه بیکفایتی و فساد حاکمان ایران افتاد و ۳۵ سال است به بردگی و بیگاریاش گرفتهایم. به دیدار کودکانی که کودکان ما بودند اگر ما اندکی هشیارانهتر زیسته بودیم، و مردمان ما بودند اگر ما اندکی مردمیتر حکومت کرده بودیم. و ژیلا در این سفرِ غربت، هم معنی نامش، به سان «شبنم صبحگاهی» است که شبانگاهان آرام و بی صدا بر روی خارها، برگها و گلهای زندگی و زمانه خویش مینشیند و با نگارش تجربه خویش آنها را جاندار و ماندگار میکند. وقتی ژیلا از زبان معاون دانشگاه کابل از افزایش شدید نامه نگاریهای دانشگاهی در زمان طالبان مینویسد که بیشترشان درباره مراقبت از استاندارد ریش و سبیل استادان و دانشجویان بوده است برای ما تصویری آشنا میسازد. و وقتی از زبان راننده کابلی، تهران مدرنی را توصیف میکند که آجر به آجرش، با ملاطی از بیوفایی و ناهمدلیهای ما، به دست هموطنان افغانمان ساخته شده است، عرق شرم بر جبینِ دل ما مینشیند.
📌 متن كامل در فايل زير 👇👇👇
🌐جامعهشناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxZ3dXAZ8P6lvw