✅دشمن خانگی.. ✍🏼 بشیر خادملو

✅دشمنِ خانگی

✍🏼 بشیر خادملو

این روزها حاکمیت در ادا‌ره‌ی کشور با بحران‌های سرنوشت‌سازی دست و پنجه نرم می‌کند. از مسائل اقتصادی مانند نوسانات قیمت ارز و سکه و معوقات دستمزدها و ورشکستگی نظام بانکی و صندوق‌های بازنشستگی گرفته تا چالش‌های زیست‌محیطی و کم‌آبی فزاینده و کمبود تولید برق و مناقشات دیپلماتیک با قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی. از جمله استراتژی‌هایی که حاکمیت به خصوص برای مقابله با فشارهای خارجی در پیش گرفته است «اتحاد نیروها و جریان‌های سیاسی درون‌حاکمیتی» و تعلیق مناقشات و نزاع‌های درونی به میانجی خطر «دشمن خارجی» است. این استراتژی صرف نظر از این که چقدر «جواب بدهد» و بتواند شکاف‌های اساسی جامعه‌ی سیاسی را در این برهه‌ی تاریخی درز بگیرد به خود «هیئت حاکمه» نظر دارد و اساساً «مردم» موضوع خطاب آن نیستند. البته نهادهای مدنی و جریان‌های مستقل سیاسی در سایه‌ی این «وحدت کلمه» کمتر یا بیشتر در معرض فشارها و محدودیت‌های مضاعف قرار خواهند گرفت. در عین حال، استراتژی دیگری که حاکمیت برای مقابله با بحران‌ها در پیش گرفته است خطاب‌کردن «مردم» است. حاکمیت با میانجی تریبون‌ها و رسانه‌هایش از مردم می خواهد در مصرف برق صرفه‌جویی کنند، مسئولان را در مقابله با دلّالان ارز و سکه یاری کنند، از مصرف بی‌رویه‌‌‌ی آب شهری حذر کنند و در بحران اقتصادی پیش رو با تن‌دادن به ریاضت در کنار حاکمیت باشند. همینجا می‌توان بحث کرد که به فرضِ «همراهی مردم» نیز اتفاق خاصی نمی‌افتد و بحران‌ها به جای خود باقی خواهند ماند، چراکه ریشه‌ی آنها بسی ساختاری‌تر و سیستماتیک‌‌تر از آن است که به صِرفِ، مثلاً، «اصلاح الگوی مصرف» یا «ریاضت فردی» یا «همدلی با مسئولان» حل و رفع شود. یادداشت حاضر ولی نمی‌خواهد بر این موضوع دست بگذارد. در اینجا پرسش اصلی آن است که اساساً آیا مردم برای مقابله با بحران‌های کنونی با حاکمیت همراه خواهند شد یا که نه. تلاش خواهم کرد در نهایت اختصار پاسخِ جامعه‌شناختیِ صریحی به این پرسش بدهم.
1. دعوت حاکمیت برای ایستادگی مردم در برابر بحران‌ها یک «خطاب توده‌ای» است. به سیاق الگوی مشارکت سیاسیِ همیشه‌مطلوبِ حاکمیت، مردم به «در صحنه بودن» برای ایستادگی با دشمنان پیدا و پنهان دعوت می‌شوند. شاید بتوان روی حضور توده‌ای و نمایشیِ «بخشی» از مردم در برابر دشمن خارجی حساب باز کرد اما مطمئناً مسائل ریز و درشت سیاسی و اقتصادی و زیست‌محیطی را نمی‌توان به اتکای همراهی توده‌ی بی‌شکل و پراکنده‌ی مردم حل و فصل کرد. در اینجا، «تشکل‌یابیِ» مردم در معنای دقیق آن، مطلقاً ضروری است. مردم اما طی همه‌ی سال‌های گذشته به انحاء مختلف «تشکل‌زدایی» شده‌اند. تضعیف و «فرسوده‌سازیِ» مردم – از نخبگان و روشنفکران گرفته تا اصناف و طبقات و خودِ نهادهای اجتماعی، سیاسی و مدنی – طی این سال‌ها از نمودهای بارز توده‌ای‌سازی و «میانجی‌زدایی» از جامعه بوده است. میانجی‌هایی که هر جامعه‌ای تنها از مجرای آنها می‌تواند در سامان امور مداخله کند و در ساماندهی شهر سهیم باشد و در روزهای سخت زیر سقف آنها پناه بگیرد و از خود دفاع کند.
2. انحصار مشارکت سیاسی مردم به حضور توده‌ای پای صندوق‌های رأی و به‌فراموشی‌سپردن آنها توسط دولت‌ها فارغ از گرایش‌های سیاسی‌شان و عدم پاسخ‌گویی به مطالبات، نارضایی‌ها و اعتراض‌ها، در کنار فساد سیستماتیک و ناکارآمدیِ افسارگسیخته‌ی دولتمردان، شکاف دولت-ملت را به بحرانی‌ترین وضع آن در تاریخ معاصر ایران کشانده است. به واسطه‌ی همین شکاف، دست‌کم بخشی از جامعه بازنماییِ بحران به «بحرانی ملی» از جانب حاکمیت را نپذیرفته و آن را «مشکلِ خودشان» و «از خودشان» می‌داند. این وضعیت، احتمال موفقیت در «همراه‌سازیِ» کارگران، بازنشستگان، فرهنگیان، مالباختگان مالی و سایر اقشار «متضرر» برای مقابله با بحران را به کمترین حد ممکن می‌رساند.
3. سیاست‌هایِ اقتصادیِ تبعیض‌آمیز و ظهور قشرِ «نوکیسه‌ها»، جاافتادن مصرف‌گرایی همچون یک ارزش از یک طرف، و امنیتِ اقتصادیِ همواره در مخاطره‌ی بخش عظیمی از مردم، جامعه را به جزئیت‌ها یا تکه‌پاره‌های جداافتاده از هم بدل کرده است که در فقدان یک روحِ جمعیِ‌ متحدکننده، در مسابقه‌ی بی‌سرانجام و جنون‌آمیزِ تظاهر، مصرف و بقاء گرفتار آمده اند. تجزیه‌ی جامعه به کثرت پراکنده‌‌ای از جزئیت‌ها یا تکه‌پاره‌های ناهمسو و ای بسا معارض، شکل‌گیری هر نوع «کلیت»ی را، چه در کسوت «ملت» و چه در هیأت «جامعه»، عمیقاً ناممکن ساخته یا دست‌کم با مخاطرات سرنوشت‌سازی رودررو کرده است.

🌐شبکه جامعه شناسی علامه
@Atu_sociology