◾️ جهان پیراست و بی بنیاد / ازین فرهادکش فریاد!. 🖋 علی خورسندی

◾️ جهان پیراست و بی بنیاد / ازین فرهادکش فریاد!
🖋 علی خورسندی

استادان بزرگی را در یکی دو دهه اخیر از دست داده ام؛ فقدان هر کدامشان خلائی است جبران ناکردنی! از رفتن بعضی از آنها قلبم شکسته شد؛ مثل استاد و معلم آموزش و اخلاق مرحوم دکتر علیمحمد کاردان! اما رفتن دکتر قانعی راد اندوهی غریب و جانکاه بر جانم انداخته است! سنگینی این کوچ به دیار باقی چنان است که احساس می کنم کاملا فروريخته ام! احساس می کنم ملت پشتوانه فکری و معرفتی خود را از دست داده است! به معنای حقیقی کلمه استاد بود، استغنای طبع داشت؛ مرد بود و منتقد؛ جنسش اصل بود؛ اصلِ اصل! در سال 87 افتخار این را داشتم که کتاب «علوم انسانی و ماهیت تمدن سازی» رامشترکا منتشر کنیم؛ در آن کتاب مبحثی وجود دارد با عنوان «علوم انسانی، ذهن جامعه»؛ ایشان قلبا باور داشت که علوم انسانی مغز و ذهن هدایتگر جامعه است و تمام دشواریها و دشخواریهای ما از خلا این ذهن هدایتگر اجتماعی ناشی می شود. در مبحث «علوم انسانی، ذهن جامعه» به نحو بسیار استادانه ای بین علوم انسانی، جامعه و فرهنگ پل زده است (مانند آثار بسیار ارزنده دیگرش)؛ معتقد بود: تكوين علوم انساني واكنش فكري نخبگان جامعه به چالش نظم و بحران‌هاي اجتماعي و واكنش انديشه‌اي خود جامعه براي دفاع از حدود خود بود و نخبگان فكري تنها حاملان اين واكنش بودند. استاد قانعی راد زحمات و مرارت های زیادی برای علوم انسانی و اجتماعی اين مرز و بوم کشید؛ عاشق ایران و فرهنگ ایرانی بود؛ معتقد بود، نخبه واقعی کسی است که بماند و با شرایط بجنگد نه اینکه دَر برود! به عقیده من، استاد برای علوم انسانی و اجتماعی ایران «ترازی» شده بود؛ خودش به معیاری تبدیل شده بود! سرمایه بی نظیر و بی بدیلی را ازدست داده‌ایم؛ در هر جلسه ای، هر جا که می خواستیم تني چند از اندیشمندان ممتاز در علوم انسانی و اجتماعی کشور را دعوت کنیم، اولین نفری که به ذهن ما می رسید استاد قانعی‌راد بود! آخرین باری که با ایشان سعادت گفتگو داشتم، اردیبهشت ماه بود؛ در دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه؛ در جلسه نقد کتاب ارزشمند استاد فراستخواه (که وجود نازنینشان بی بلا و وبی گزند باشد)، با عنوان «گاه وبیگاهی دانشگاه در ایران». در آن جلسه با آن روحیه و طبع طنزی که داشت برگشت به شوخی به من گفت «تو که سوء سابقه پژوهشی خوبی دارید چرا به موسسه .... کمک نمی کنید»! ایشان اهل قلم بود؛ انشاالله که با پیغمبران و صالحان الهی محشور گردد. پایان این سخن با سعدی است! شاید آرامبخش و التیام بخش دلها باشد:
یک‌ چند به کودکی به استاد شدیم؛
یک‌چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر خاک شدیم!
با آرزوي بقای عمر برای سایر عزیزان و استادان فرهیخته این مرز و بوم! انشالله


🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology