🔰 من یک آدم پلاستیکی هستم. 🖋 محمد زینالی اناری

🔰 من یک آدم پلاستیکی هستم
🖋 محمد زینالی اُناری

این روزها، گاهی احساس می کنم مسخ شده ام، احساس میکنم که پلاستیک شده ام و افراد چه در باجه ی بانک چه در زیر درخت (مثل دستفروشی که در پارک کار میکند) من را به دید یک ربوط یا یک قلک پلاستیکی که باید از آن پول دریافت کنند می بینند. افرادی مانند کارگزین اداره یا حتی ارباب رجوع، به دید یک بدهکار قلک مانند چه پر/چه خالی به من نگاه می کنند، آن هم قلک پلاستیکی. در این گونه مواقع که تنها افراد حرف خودشان را می گویند و به سخن من یا به مسائل من بی توجه هستند، احساس می کنم که آن ها اصلا نیازی به سخن من ندارند و شاید فکر می کنند من از جنس پلاستیکی ساخته شده در ایران یا چین هستم و باید به هر شکل که آن ها می خواهند در بیایم و بر اساس مصوبات یا خواست های آن ها اقدام کنم.

دو دیدگاه در مورد تعامل اجتماعی وجود دارد، یکی آن را بر چهار قسمت کنش عاطفی، سنتی و عقلانی یا ارزشی هدفمند می داند و بر اساس این دیدگاه، به احتمال زیاد، آن بخش عاطفی از طرف مقابل حذف شده و اساس میکند بر اساس عقل یا ارزش های خاصی که در ذهن دارد، باید از من کارکرد بگیرد. اما دیدگاه دیگری، من آدمی را تعمیم یافته از دیگران می داند. یعنی هر کس خودش را در بیان یا فهم وجودی افراد دیگر می فهمد و در این صورت، او وقتی با من از جنبه ی خودش سخن می گوید، یک مقداری می تواند وجود من را هم درک کند. به این صورت می توان چنین گفت که در هر تعاملی، دو رابطه وجود دارد: یکی مبادله ای است که بر اساس عقل و ارزش صورت می گیرد و دوم، همدلی ای است که در جریان فهمیدن دیگری صورت می گیرد.

اما این روزها، آن همدلی و پیوستن آدم ها به یکدیگر اصلاً وجود ندارد و آدم ها تلاش می کنند در جریان مبادله، به خواست های عقلانی یا حتی ارزشی خود دست یابند. مردم در تعاملات اجتماعی از شکل هموطن، همشهری و ... تبدیل به مشتری می شوند. وامی که داده اند، سر برج بگیرند و اصلا متوجه نشوند که آن چهار سالی که وام جریمه خورده، به خاطر تأخیر پایان کار ساختمانی و تاخیر در زیرساختهای انشعاب آب و برق بوده است. لذا، حتی نامه ای که وزارت مسکن به بانک ملی داده را نپذیرد، لابد گفته است به من چه مربوط است مشتریهای من پلاستیک اند و باید از توی قلکشان سود و جریمه به دست بیاورم. لذا در ازای بیست و دو میلیون وام مسکن مهر هفتاد و دو میلیون تومن بازپرداخت گرفتند.

در ذهنم، به کارگزین می گویم وقتی از من می خواهید از تجارب و خلاقیت هایم افزون بر وظایفی که به من یاد داده ایددر خدمت سازمان قرار دهم، نیاز دارد که آن ده سالی که من این کارها را در بخش عمومی غیردولتی یاد گرفته ام، در سنوات من محاسبه کنید، می گوید قانون اجازه نمی دهد، اما به هر قیمتی فشار وارد می کنند تا آن عقلی که از سوی رده های بالاتر در خصوص استفاده ی بیشتر از کارکنان و هزینه ی کمتر دریافت خدمات شکل گرفته است (البته بسیاری از مردم به آن می گویند زرشک و بهره وری شده است بیست دقیقه)، عملی شود، چرا که او اصلا ده سال زجر و کتاب خواندن و کلاس رفتن و یاد گرفتن های مرا نمی بیند. به این صورت من برای او هم پلاستیک می شوم و ناچارم به هر شکلی که می خواهند از من کارکرد بکشند و استفاده کنند اما، درون من را نفهمند و به قول معرف از درون من اسرارم را نجوید.

هگل می گوید، ارباب برده را نمی کشد، اما تا روز مرگ از او به سختی کار می کشد، پلاستیکی شدن نیز چنین است، اقتداری در جامعه شکل می گیرد که هرچه بالاتر برود، پایینی ها را بیشتر به پلاستیک تبدیل می کند. وقتی همدلی از سازمان اجتماعی حذف شود، فقط عقلانیت هدفمندی از پلاستیکی کردن دیگری و مصرف آن ها به سود اقتدار سازمان یافته می ماند. البته من معتقدم برنامه های استخدامی کشور و آموزش های آن به مسائل انسانی و ارتباطات عاطفی توجه دارد و پدیده ای چون میز خدمت برای انسانی کردن روابط سازمانی ایجاد می شود. اما اترها و تپاله های اقتداری در ذیل این سازمانها ایجاد شده که خودشان در برابر انسانی کردن سازمان اجتماعی مقاومت می کنند، چه در بازار، چه سیستم بانکی، چه هر شرکت و سیستمی که اقتدار سازمانی را تبدیل به اقتدار منافع کرده تا هر چه بیشتر مراجعین و مخاطبانش را به پلاستیک تبدیل کند.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology