شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
✅مدرسه و آموزش ظرفیت زندگی جمعی ✍🏻محمدامین راد
✅مدرسه و آموزش ظرفیت زندگی جمعی ✍🏻محمدامین #قانعیراد
یکی از اولویتهای پژوهش در مدرسه، پرداختن به مدرسه بهعنوان یک نهاد اجتماعی است. مدرسه باید زمینهساز آشنایی کودکان با دنیای شهروندی باشد؛ کودکانی که بیشتر بر مبنای اخلاق خانوادهوندی بزرگ شدهاند و اکنون بهتدریج باید زندگی در شهر را آغاز کنند. شهروند یعنی کسی که صرفنظر از جایگاه جنسیتی، قومی و زبانیاش به شهر تعلق دارد و شهروندی عبارت است از آموزشدادن یک مجموعه از ارزشها و الگوهای رفتاری تا آدمیان بتوانند با وجود تفاوتهای خود با یکدیگر زندگی کنند. بخشی از آموزش مدرسهای همان آموزش شهروندی – و در دنیای معاصر آمیخته با آموزش جهانوندی- است که آدمیان بتوانند در یک جامعه با هم زندگی کنند، تعامل داشته باشند و درک مشترکی بین آنها وجود داشته باشد. درک شهروندی مشترک در چارچوب منافع مشترک، میثاق مشترک و چشماندازهای وسیعتری از تعامل، ارتباط و پیوند شکل میگیرد. هر کدام از نهادهای اجتماعی دارای ویژگی کارکردی معینی است که تنها آن نهاد قادر به انجام آن است؛ به اعتبار کارکرد هر نهاد برای جامعه کلی است که میتوان آن نهاد را یک نهاد اجتماعی محسوب کرد و به اعتبار همین کارکرد است که هر نهاد از نهاد دیگر متمایز میشود. ویژگی کارکردی مدرسه، کاری است که از نهاد خانواده، بازار، مذهب، دولت، رسانه و… بر نمیآید و فقط مدرسه قادر به انجام آن است. این کارکرد را شاید بتوان در مقابل نهاد خانواده تعریف کرد. خانواده با طبیعیترین غرایز انسانی و با امر زیستی پیوند نزدیکتری دارد درحالیکه مدرسه، کودکان را در معرض امر اجتماعی قرار میدهد. از نظرگاه جامعهشناختی میتوان امر اجتماعی را معادل امر اخلاقی در نظر گرفت. به قول دورکیم «امر اخلاقی، امری است که سرچشمه همبستگی است، همه آن چیزهایی است که بشر را به ضرورت زندگی با دیگری و بهحسابآوردن وجود او وامیدارد و سبب میشود تا وی حرکات خویش را بر پایهای جز انگیزشهای خودپرستانهاش تنظیم کند». در مورد جایگاه اخلاقی خانواده دو رویکرد متعارض وجود دارد. گفتمان خانوادهگرایی، تلاش دارد تا خانواده را بهعنوان یک فضای صمیمیت خصوصی، یک واقعیت تعالییافته از اعضای خود، یک شخصیت فراشخصی و دارای یک زندگی و روح مشترک بسازد و حتی خانواده را بهعنوان الگوی ایدهآل روابط انسانی، مکان دوستی، اعتماد و دهش در برابر فضای سرد و بیروح زندگی اجتماعی قرار دهد. دیدگاه اتوپیک جامعهگرایانه – برای مثال در نمونه مدینه فاضله افلاطون- برخلاف دیدگاه خانوادهگرایانه حتی معتقد است که باید کودکان را از والدین گرفت و به یک مدرسه عمومی سپرد. در برابر دیدگاه تقابلگرایانه خانواده و مدرسه، دیدگاه واقعگرایانهتر به معنای پذیرش خانواده و مدرسه بهعنوان دو نهاد جامعهپذیری و دو نهاد اخلاقی است. خانواده نیز یک نهاد اخلاقی است ولی کودکان پس از آموزش اخلاق خانوادگی که جنبه خاصگرایانه دارد به آموزش عمومیتری نیاز دارند که آنان را با کلیت بزرگتری به نام جامعه پیوند دهد. به عبارت دیگر هر چند کودکان در خانواده با سطح معینی از امر اخلاقی و امر اجتماعی آشنا میشوند، ولی آموزش امر اجتماعی در معنای وسیعتر آن در مدرسه صورت میگیرد. قواعد نهاد مدرسه و آموزش فراگیرتر و وسیعتر از قواعد نهاد خانواده است. به قول پارسنز، نهاد مدرسه نیز از نهادهای جامعهپذیری است ولی در اینجا «کودک در مدرسه بهعنوان یکی از نهادهای جامعهپذیری، ارزشهای عامگرایی، دستاورد، ویژگی و بیطرفی عاطفی را درونی میکند، اینها ارزشهایی هستند که کودک با آنها در محیط خانوادگی کمتر ارتباط پیدا میکند». قواعد اخلاقی مدرسه بیشتر با دو مفهوم آزادی و عدالت پیوستگی دارند.
در اندیشه دورکیم «آزادی عبارت است از تبعیت نیروهای خارجیاز نیروهای اجتماعی» و «تنها در چنین شرایطی است که نیروهای اجتماعی میتوانند توسعه یابند». زندگی خانوادگی که مستلزم موروثیبودن ثروتها و نابرابریهای ناشی از آن است، نمونهای از تبعیت از علل طبیعی است. این نابرابریهای طبیعی نفیکننده آزادی است. از نظر دورکیم آزادی بهعنوان یک امر اجتماعی یا زمینهساز تکوین امر اجتماعی هنگامی شکل میگیرد که طبیعت به پایان میرسد یا علل اجتماعی در برابر علل طبیعی سر برمیآورند. عدالت شرط بقای جامعه معاصر است؛ آرمان جوامع پیشین، تقویت روزافزون زندگی جماعتی بود و آرمان جوامع معاصر هم این است که «عدالت بیشتری در روابط اجتماعی ما پدید آورد تا همه نیروهای اجتماعی مفید بتوانند آزادانه گسترش یابند. همچنان که اقوام گذشته به ایمانی مشترک نیاز داشتند تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند، ما، اقوام دنیای کنونی، نیز به عدالت نیازمندیم».
ادامه 👇👇👇