شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
✅ داستانی درباره؛ خودکمبینی ایرانیان و جامعه نمایشی غربیان!.. ✍مرتضی کریمی
✅ داستانی درباره؛ خودکمبینی ایرانیان و جامعه نمایشی غربیان!
✍مرتضی کریمی
فلورانس عاشق ایران است. پسر بیست و چند ساله فرانسوی که به واسطه مولانا پایش به ایران باز شده است. کافه تهران شلوغ است و جای نشستن نیست. راه میافتیم دنبال کافه، همان حوالی. یک جایی بالاخره پیدا میکنیم برای نشستن. پیشخدمت منو را میآورد. فلورانس که خودش دوست دارد با آدمها ارتباط بگیرد، فارسی-انگلیسی میگوید منو به زبان فرانسه یا انگلیسی ندارید؟ پیشخدمت یک کلمه انگلیسی نمیداند. ترجمه میکنیم برایش. ندارند. به فلورانس میگوییم تو چی دوست داری بخوری؟ با افسوس میگوید نمیدانم. اگر قرار بود بدانم که ایران نمیآمدم. میخواستم غذاهای شما را امتحان کنم. میخواستم یک چیزی توی منو سورپرایزم کند. مجبور میشویم منو را برایش ترجمه کنیم. این بار با افسوس بیشتر میگوید همه این اسمها که غربی است! غذای ایرانی توی منو نیست؟ و با تعجب میگوید بیشتر کافههایی که این چند روز رفته است غذای ایرانی ندارند، در حالی که غذاهای ایرانی شاهکارند...
قبلش داشتیم درباره جامعه نمایش در فرانسه حرف میزدیم. اینکه زنها و مردها در کافهها رو به خیابان مینشینند، برای آنکه میخواهند خودشان، بدنشان و لباسهایشان را نمایش دهند. من سعی میکنم به زبان جامعهشناسی، به فلورانس که خودش هم جامعهشناسی خوانده توضیح دهم که این کارشان ممکن است دلایل دیگری داشته باشد. مثلا اینکه مردم دوست دارند رو به افقهای بازتر بنشینند، از خانه فرار میکنند به کافه که روبروی دیوارِ تنهایی نباشند... اما فلورانس اصرار دارد که حرف خودش درست است. من هم کوتاه میآیم چون هیچ وقت فرانسه نبودهام. فلورانس میگوید چیزی که در غرب نمیتوانید پیدا کنید فروتنی است (humbleness). آنجا شوآف کردن قسمت مرکزی زندگی روزمره است.
اما بعد از کافه بحث تغییر میکند به اینکه چطور ممکن است که یک پیشخدمت، که احتمالا صاحب یا شریک کافه هم هست، یک کلمه انگلیسی نداند و منوی انگلیسی نداشته باشد اما یک غذای ایرانی هم در لیست غذاهایش نباشد. اینکه ما بر خلاف ترکهای ترکیه فرهنگ و عناصر فرهنگی خود را قدر نمیدانیم. اینکه فلورانس و خیلی از دوستان خارجی من احساس میکنند که احترامی که مردم به آنها میگذارند برای خودشان و هموطنانشان قایل نیستند. چه دلیلی دارد یکی در کوه به صرف اینکه میفهمد کناری من خارجی است جلو بیاید و بدون اینکه زبان بلد باشد شروع به چاق سلامتی کند و من مجبور باشم مزخرفاتش را ترجمه کنم، و موقع رفتن با او دست میدهد و با من نه! همانطور که موقع آمدن همین کار را کرده بود. بعد از اتفاقات اینچنینی، این آدمهای خودکمبین و بیگانهدوست هیچ چیز جز شرمساری برای من و دوست خارجیام باقی نمیگذارند. ما معمولا بعد از اتفاقات اینچنین درباره استعمار حرف میزنیم که چگونه نسخه جعلی خودش را در کشورهایی نظیر ایران بازتولید کرده است، و درباره دولت دینیای که مردم را نه تنها از دین (رسمی و حتی غیر رسمی)، که از فرهنگ خودی، از اعتماد به نفس و احترام به نفس تهی کرده است. و هر دو شرمساریم، هر دو، از هر دو...
فلورانس راهی زاگرس است. میخواهد تنهایی و بدون هیچ تکنولوژی خاصی در کوهها تنها باشد. میخواهد جهانهای دست نخورده، بزک نشده و غیرتصنعی، مردم فروتن و محلی را ببیند. نگران این هستم که آنها انگلیسی نمیدانند، فلورانس با دست و زبانِ بدن و برق چشمهایش نشان میدهد که او فقط میخواهد آب بخورد، نان بخورد و بخوابد. و چیز دیگری لازم ندارد... و اگر فروتن باشد طبیعت و مردم طبیعی این را میفهمند.
همزمان که درباره طبیعت و عرفان حرف میزنیم و از کافه کذایی بیرون میرویم میرسیم به تاتر شهر. تصمیم میگیریم آش رشته بخوریم. آشِ بانو! زن میانسالی که در پیاده رو دو تا جعبه را به هم چسبانده و دیگش را روی جعبهها گذاشته است. ما داریم برای فلورانس توضیح میدهیم که کشک از چه درست شده است و رشتهی توی آش اسپاگتی نیست که زن فکر میکند داریم درباره کیفیت آش حرف میزنیم. با مهربانی و ادب میگوید برایتان سه تا آش میریزیم، بخورید اگر دوست نداشتید پولش را ندهید. وقتی برای فلورانس ماجرا را تعریف میکنیم کلمه و تصویر «فروتنی» را توی چشمهای هم باز میشناسیم. و مدرنیته را، مدرنیته مغرور و متکبر و نمایشی و متوهم را! مخصوصا مدرنیته وارداتی در کشورهای درحال توسعه را بازمیشناسیم! که گویی فقط به ویرانی سنت پرداختهاند، و بیآنکه آبی بیاورند، کوزههایمان را شکستهاند.
#سنت_و_مدرنیته #خود_کم_بینی #فروتنی #جامعه_نمایش
🌐شبکه جامعه شناسی علامه
@Atu_sociology