✅از خود بیگانگی.. ✍مصطفی ملکیان.. 🔹نوعی از خود بیگانگى وجود دارد که درباره داورى در باب دیگران است

✅از خود بیگانگی

✍مصطفي ملکيان

🔹نوعی از خود بيگانگى وجود دارد كه درباره داورى در باب ديگران است. هر وقت به هر انسانى برخورد كنيد و او را از همه ساحات وجوديش منعزل كنيد و فقط كاركرد او را در ارتباط با خودتان در نظر گيريد و باز به تعبير هگل، هر وقت انسانى گفت كه:« ارزش هر انسان مساوى است با ارزش كارى كه براى جامعه انجام مى دهد» در اين صورت، به از خودبيگانگى در باب ديگران مبتلا است. گابريل مارسل به اين حالت دوم «فقدان معناى وجودى» مى گويد. مثلا وقتى معلمتان از كلاس خارج مى شود، در اين هنگام فقط و فقط چيزى كه در ذهن شما نقش مى بندد و متبادر مى شود اين است كه اگر بشود فلان سؤال را از او بپرسم، فلان اشكال را هم پيش او رفع كنيم و... و اصلا در نظر نمى گيريد كه اين معلّم هم مثل شماست، يعنى غمهاى خاص خودش را دارد، آرزوهاى خاص خودش را دارد، احساس كمبودهاى خاص خودش را دارد، او هم علاوه بر اينكه معلم شماست، شوهر است، پدر است، خويشاوند دارد، گاهى مريض مى شود و... شما اصلا اين مطالب را در نظر نمى گيريد فقط و فقط آن چه در نظرتان هست كاركردى است كه براى شما دارد. هرگز در باب ديگران بدون كاركردشان داورى نمى كنيم و به همين سبب كارى به شؤون و امور ديگر او نداريم.

🔹بارها شده است شما سوار تاكسى شويد و تنها چيزى كه از او انتظار داريد اين است كه ماشين او تميز باشد، خوب رانندگى كند، دقيقاً (و نه صد متر بالاتر) همانجايى كه گفتيد پياده تان كند، كرايه بيش از حد هم از شما نگيرد، اينها همه شؤون راننده بودن است كه همه مد نظر شماست. هرگز كسى نگفته است كه اگر اين راننده تاكسى مرا صدمتر بالاتر پياده كرد به خاطر اين است كه بچه اش مريض است و در بيمارستان بسترى است، فكر او پريشان است. به تعبير گابريل مارسل هر كه گفت: بليط فروش مترو فقط بليط فروش است، چنين كسى دچار اين نوع از خودبيگانگى است.

🔹از آفات جامعه صنعتى امروز اين است كه روز به روز ما به اين سمت پيش مى رويم كه با هر كسى فقط به اندازه شأن او برخورد كنيم حتى با پدر و مادر خودمان، از پدر فقط انتظار پدرى داريم; درآمد داشته باشد و خرج ما كند، اما اينكه چقدر مشكلات دارد در نظر نمى گيريم و به نظر ما به ما ربطى ندارد. بعدها معادله فوق در نظر ماركس به اين شكل مطرح شد كه «انسان = كار» و اين را از خودبيگانگى دانست. فيلم عصر جديد چارلى چاپلين دقيقاً بازگوكننده انديشه هگل است. همانطور كه خود وى در زندگينامه اش گفته است «آدمى كه فقط كارش اين است كه پيچى را سفت كند و در اين كار مستحيل شده است در خيابان هم كه مى آيد همان حركت را مى خواهد انجام دهد . » هر چيزى را كه مى بيند در اين فكر فرو مى رود كه آيا مى توان آن را پيچ داد و سفت كرد يا نه.

مصطفی ملکیان،تاریخ فلسفه غرب،جلد 3،صفحه 169

🌐شبکه جامعه شناسی علامه
@atu_sociology