شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
🔴تنهایی مضاعف سالمندان.. 📌چرا کشورهای توسعهیافته به فکر شهروندان تنها افتادهاند؟
🔴تنهایی مضاعف سالمندان
📌چرا کشورهای توسعهیافته به فکر شهروندان تنها افتادهاند؟
✍🏻مرتضی کریمی/
دانشجوی دکتری انسانشناسی
📍وقتی دولت انگلستان، وزیر جدیدی را تحتعنوان «وزیر امور تنهایی» به قصد رسیدگی به «واقعیت تلخ زندگی مدرن» منصوب کرد، بسیاری ممکن است با خود گفته باشند، چه خوب که هنوز آنقدر مدرن نشدهایم که از تنهایی، رنج ببریم. فارغ از بحث کلیشهای مدرنیته و سنت، باید توجه داشته باشیم که تنهایی، یک مقوله کیفی است. تعریف تنهایی، بیش از آنکه امری استاندارد و یا فردی باشد، امری فرهنگی است. در ایران، که «مادری» را یک غریزه و «پدری» را یک وظیفه میدانند، والدین -بهخصوص در نسلهای قبلی، یعنی همان سالمندان امروز- خود را وقف فرزندان میکردهاند. این وقفکردن خود برای فرزندان، متعاقبا انتظارات اجتماعیای از فرزندان ایجاد میکند؛ انتظار بهدنیا آوردن نوه و چشاندن لذت پدربزرگ و مادربزرگبودن به والدین، مراقبت و نگهداری، صحبت و ایجاد سرگرمی و امکان مسافرتهای تفریحی و زیارتی و ...
در کشور انگلستان، اما والدین وظیفه مراقبت و حمایت از فرزندان تا سنین بالا و پیش از ازدواج را برعهده ندارند و خود را وقف فرزندان نمیکنند و برعکس؛ جامعه نیز انتظار ندارد که فرزندان، جوانی خود را وقف نگهداری از سالمندان کنند. در این میان، نهادهای دولتی و خصوصی، حمایتهای اجتماعی، رسانهها و ... هستند که از عمل «وقفکردن» در هر دو مورد جلوگیری و نیازهای اطرافیان را برای برخورداری از مراقبت و داشتن حمایت، برآورده میکنند. وقتی در انگلستان، از تنهایی حرف زده میشود، قطعا کیفیت، تعریف و مولفههای آن تعریف، با جامعه ایران متفاوت است. در ایران، نهادهای حمایتی مدرن -چه دولتی و چه خصوصی- منطبق با نیازهای افراد و مبتنی بر سن، جنسیت، قومیت، مذهب، طبقه اجتماعی، و وضعیت سلامت جسمانی افراد خاص تاسیس نشدهاند. از طرف دیگر، الگوهای سنتی مراقبت و حمایت نیز در مواقعی به کلی از میان رفته و یا با توجه به شرایط جدید، ناکارآمد شدهاند. برای مثال نمیشود در شرایطی که پیرمردی دچار ایستقلبی شده، منتظر جوانمردی ماند تا او را تا طبقه هشتم یک بیمارستان، بر دوش بکشد، چون آسانسور خراب است. بنابراین، در این شرایط، اگر احساس کنیم نسبت به جوامع غربی که در آنها ارزشهای سنتی، کمرنگتر شدهاند، مزیتی داریم، به بیراهه رفتهایم. نه تنها هیچ مزیت مشخصی در این زمینه نسبت به کشورهای توسعهیافته نداریم، بلکه گروهها و قشرهای ضعیفتر -مانند کودکان یا سالمندان- در این میان دچار یک نوع رنج مضاعف میشوند. اما سالمندان به دلایل بسیاری از کودکان نیز بیشتر در معرض خطر هستند. مسئله کودکان، به دلیل نسبتدادن حس معصومیت، فعالبودن گروههای حمایت از کودکان، حساسبودن جامعه مدنی و جامعه جهانی به آنها، بیشتر دیده و شنیده میشود.
در جامعه سرمایهداری، افراد و گروههایی که نتوانند به چرخه تولید کمک کنند، از چرخه نمادین جامعه نیز حذف میشوند.
بنابراین، سالمندی دیگر یک ارزش اجتماعی نیست. در واقع، در دنیایی که ارزشهای اجتماعی عبارت از مصرف، لذت، زیبایی، جوانی و تننمایی هستند، سالمندان چیزی برای ارائه و رقابت در این بازار مادیشده ندارند. اما کودکان، در همین بازار از ارزش زیادی برخوردارند، چون آنها نیروهای کار و تولید بالقوه محسوب میشوند. در اینجاست که جامعه رفاه، وارد عمل شده و امکاناتی را برای افرادی که نیاز به حمایت اجتماعی داشته اما امکان رقابت با نیروهای دیگر را ندارند، فراهم میکند. در جوامعی شبیه ما که از سویی درگیر ظواهر مدرنیته و توسعه هستند، و از سوی دیگر، الگوهای مراقبت سنتی و ارزشگذاری اجتماعی نیز تا حدود زیادی تغییر کرده یا در حال تغییرات است و سالمندان تنهایی مضاعفی را احساس میکنند؛ چرا که از مزایای مدرنیته و سنت برخوردار نبوده، و البته رنج و معایب هر دو را باید به جان بخرند.
منبع: آتیهنو
#جامعه
🌐شبکه جامعهشناسی علامه
@Atu_Sociology