🔅 جامعه رو به زوال. 🖋 مهران

🔅 جامعه رو به زوال
🖋 مهران #صولتی

📍شواهد زیادی وجود دارند که از ورود جامعه ایران به مرحله زوال یافتگی حکایت می کنند. افزایش نزاع های خیابانی، بی تفاوتی اجتماعی،خشونت های خانوادگی و آسیب های اجتماعی به همراه بازنمایی ناامید کننده رسانه ای از تحولات جامعه، از نشانه های فرسایش جبران ناپذیر "تمدن ایرانی" محسوب می شود. به نظر می رسد فقدان سازوکارهای موثر در احیای جامعه ای پویا و پرنشاط دست در دست عوامل مداخله گر برای کنترل جامعه نهاده و ما را به چنین وضعیتی دچار ساخته اند.شرایطی که اگر در حد توصیف های ناامید کننده متوقف مانده و از علل ایجاد کننده آن سراغ نگیرد صرفا می تواند تبدیل به مرثیه سرایی برای حیات اجتماعی ایرانیان شود. از همین رو عزم آن داریم تا در این یادداشت برخی از علت های پدیدآورنده "جامعه رو به زوال" ایرانی را جهت تعمیق بیشتر موضوع مورد معرفی و کاوش قرار دهیم:

۱- فقدان مرجع تنظیم کننده روابط اجتماعی: در گذشته آموزه های دینی به عنوان معتبرترین مرجع تنظیم روابط اجتماعی قلمداد می شد. مجموعه ای از تکالیف دینی که از نوعی اخلاق سلسله مراتبی و عمودی پشتیبانی می کرد، ولی با افول تاثیر گذاری دین در ایران امروز، ما هم اکنون با فقدان مرجعی که قادر به تنظیم روابط اجتماعی باشد مواجه شده ایم. در این میان چیرگی نگاه امنیتی و تنگ نظرانه برای فعالیت NGO ها به عنوان منبعی برای تنظیم گری اجتماعی، مانعی اساسی بر سر ایجاد جامعه شبکه ای و شکل گیری نوعی اخلاق نوین اجتماعی ایجاد کرده است!

۲- مداخله افسار گسیخته دولت: یکی از بزرگترین تناقض های ایران بعد از انقلاب، وجود دولتی بزرگ، ناکارآمد و مداخله گر است. دولتی که با دخالت وسیع در عرصه روابط اجتماعی می کوشد تا زرورقی از یک تظاهر اخلاقی را بر واقعیت های زیر پوستی و ناگوار جامعه به نمایش بگذارد! مداخله ای که از یک طرف موجب بروز مقاومت های گاه و بی گاه از سوی شهروندان شده و از طرف دیگر با دامن زدن به تظاهر و ریاکاری، موجبات افول هر چه بیشتر اخلاق را در جامعه فراهم آورده است!

۳- سقوط اعتماد و سرمایه اجتماعی : به میزانی که امکان پیوندهای آزادانه شهروندان در تشکل های اجتماعی فراهم باشد می توان انتظار رشد سرمایه اجتماعی را در جامعه داشت. متاسفانه در شرایط کنونی، افول نقش انسجام بخش مذهب در کنار شهوت فزاینده دولت به کنترل جامعه موجب فاصله گرفتن روابط اجتماعی از وجه آزادانه، پویا و پرنشاط خود شده است. اعتماد اجتماعی به پایین ترین حد خود سقوط کرده و جامعه از درون پوسیده شده است!

۴- افزایش وزن سیاست در معادلات اجتماعی: در حالی که شرایط طبیعی اقتضا می کند هر یک از نهادهای سیاست، اقتصاد و فرهنگ و خانواده بر اساس منطق درونی خود عمل کنند،" مازاد سیاست" در ایران کلیت روابط اجتماعی را با اختلال اساسی مواجه ساخته است. در این شرایط، سیاست زدگی جامعه امکان توافق بر سر مسایل کلان و راه های خروج از بحران های موجود را به حداقل ممکن تقلیل داده و کشور را در چرخه ای سرمایه سوز و بی سرانجام گرفتار ساخته است!

۵- فقدان شکل گیری گفتگوی ملی: ایران یک جامعه بدون گفتگوست. با وجود دست و پنجه نرم کردن کشور با حداقل یکصد چالش فقط در سال ۹۶، همچنان نشانه ای از شکل گیری یک گفتگوی ملی و سه وجهی در میان مردم، نخبگان و حکومت مشهود نیست.فقدان شکل گیری چنین گفتگویی موجب شده است که شهروندان و حکومت همچون مجمع الجزایری بیگانه از یکدیگر به سر برند. فضایی مساعد برای رشد فزاینده بدبینی، بی اعتمادی و سوء تفاهم که جامعه را از خود آکنده است!

🔹نکته پایانی: افزایش وزن و نقش منفی دولت در زوال جامعه اقتضاء می کند که هر گونه احیای مجدد این بیمار در فرآیندی دو مرحله ای صورت پذیرد. در ابتدا دولت موجودیت جامعه را پذیرفته و از مداخله افسار گسیخته در معادلات آن انصراف دهد( جامعه رها شده شکل گیرد)، و سپس با فعال شدن سازوکارهای طبیعی تنظیم روابط اجتماعی از قبیل فعالیت واقعی سازمان های مردم نهاد، احیای جامعه ای پویا و پر نشاط آغاز شود. در غیر این صورت ممکن است فرآیند زوال یافتگی آنچنان تعمیق یابد که پتانسیلی برای غلبه بر فرسایش اجتماع کنونی باقی نماند!


🌐جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology