🔸 استحاله‌ی ۱۶ آذر به جنگ شادی

🔸 استحاله‌ی ۱۶ آذر به جُنگ شادی
🖋 مهسا تاجیک

۱۶ آذر برای دانشجویان به مثابه ‌‌تلنگری تاریخی است؛ تلنگری که از بیزاری ابدی دانشجویان از ظلم قداره‌بندان قدرت و تنعم‌جویان مکنت حکایت می‌کند و نیز یادآور جملگی مبارزات، کوشش‌ها، کشش‌ها، رنج‌ها، شکنجه‌ها، مقاومت‌ها و تاب‌آوری‌های دانشجویانی است که از جور و ستمگری اربابان قدرت نسبت به خود و جامعه‌شان به ستوه آمده بودند.

شوربختانه چند سالی است به جای آن‌که این روز در دانشگاه‌ها یادآور تعهدات اصیل اجتماعی و اخلاقی دانشجو و هم‌چنین بیعت دانشجو با آرمان‌های بلند و بالنده‌اش باشد، با برگزاری مراسم‌ها، جنگ‌های شادی و جشن‌هایی که رقیقه‌ای از این میراث گرانبهای تاریخی ندارد، ملوث به ابتذال شده است؛ مراسم و برنامه‌هایی که حکایت از نوعی اعراض و رخ برتافتن از تاریخی دارد که آغشته به خون سرخ جوانان و دانشجویان صاحب‌آرمان و آخته‌قامت این مرز و بوم است.

اقتدارگرایان و توجیه‌گران وضع موجود در چینش و برگزاری این گونه مراسم نقش وافر و معتنابهی دارند، زیرا آنان خواهان آنند که قلاع محکمی از جنس ثبات و سکون بر گرد جامعه و دانشجویان بکشند و مانع و سدی در مقابل تحول و پیشرفت زندگی مردمان این خاک باشند. همین قلاع ثبات و تغییرستیزی است که گاه دانشگاه را در دوره‌هایی از تاریخ درمانده و سیاست‌زده ساخته است.

دقیقاً این‌جاست که اهمیت تحلیل دقیق وضع موجود و پس از آن تبیین تعهدات اخلاقی اجتماعی دانشجویان بر تغییر وضع موجود روشن‌تر و مبرهن‌تر از پیش می‌شود؛ تعهداتی که می‌تواند در فضای سیاسی و اجتماعی متصلب کنونی بارقه‌ای از تغییر را برافروزد و مقاومت در مقابل قلاع ثبات و تغییرستیزی را در دانشگاه درونی سازد.
اما این تعهد اخلاقی، تاریخی و اجتماعی چیست که اقتدارگرایان این‌گونه با قلب و جعل تاریخ و برگزاری چنین مراسم ناشایستی سعی بر امحای آن دارند؟

برای تبیین این تعهد تاریخی که نیروهای حامل تغییر، به ویژه دانشجویان بر گرده‌ی خود دارند، شایسته است اشاره‌ای به نظریه‌ی «تجلی» ابن عربی کنیم زیرا ابن عربی از جمله فیلسوفانی بود که تعهدات تاریخی، اخلاقی و اجتماعی بشر نسبت به هستی را تعهداتی فطری می‌دانست.

ابن عربی مبنای فلسفه‌اش را بر پایه‌ی نظریه‌ی «تجلی» بنا نهاده بود؛ معتقد بود تجلی روندی است که طی آن حقیقت در کسوتی عینی‌تر قامت می‌افرازد و انسان به عنوان اشرف مخلوقات، «وظیفه‌ی تعیّن این حقیقت» را دارد. یعنی او باید این حقیقت را در هستی عینی سازد. او باید در مقابل بی‌عدالتی برخیزد و عدالت را برای نوع بشر عینی سازد. به عبارت دیگر انسان فطرتاً مسئول است که حقیقت را آشکار سازد و به‌شکلی صریح صلای حق سر دهد؛ انسان فطرتاً مسئول است که با ظلم دوران مبارزه کند. این مبارزه علیه تفرعن و اقتدارگرایی مبارزه‌ای فطری است و هر چه آگاهی انسان فزون‌تر باشد تعهد و بار امانت فطری بر دوش او نیز سنگین‌تر می‌شود. مسلماً دانشجویان به دلیل آگاهی مذکور و هم‌چنین جوانی، روحیه‌ی آرمان‌گرایی و نوجویی، پویایی و جوشش‌های اندیشه‌شان، مسئولیت خطیرتری از سایر تحول‌خواهان بر عهده دارند.
در تأیید این نظریه‌ی ابن عربی شاید بتوان به نظریه‌ی انتقادی هربرت مارکوزه نیز اشاره کرد، زیرا او در خصوص اعتراضات و مطالبه‌گری‌های دانشجویان، عبارت «اعتراضات و شورش‌های غریزی» را به کار می‌برد. این اعتراضات «غریزی» مارکوزه همان تعهد و مبارزه‌ی «فطری» است که ابن عربی نیز به آن اشاره می‌کند.

بنابراین دانشجویان به عنوان قشری که بدون شک ظرفیت آن را دارند که مهم‌ترین و پیشروترین نیروی حامل تغییر در جامعه باشند، فطرتاً متعهدند تا به گونه‌ای مستقل از قدرت حاکم، فساد، ظلم، بی‌عدالتی و تمامی اجحافاتی را که بر خود و سایر اقشار جامعه روا داشته می‌شود، به گونه صریح عنوان کنند. دانشجویان می‌توانند با تحری‌جویی حقیقت آن را عریان کنند و تحدد ببخشند؛ تضادهای دورانی را برای خود و مردمانشان شاخص کنند و از همه مهم‌تر خردگرایی انتقادی را اشاعه دهند. اهمیت خردگرایی انتقادی و تفکر نقادانه را که قلم فرسایی‌ها درباره‌ی آن شده است می‌توان فقط در یک جمله از تئودور آدورنو، نظریه‌پرداز مکتب فرانکفورت، خلاصه کرد: نقد، خمیرمایه‌ی «دموکراسی» است و «دموکراسی» مستقیماً از طریق نقد تعریف می‌شود.

پس می‌توان نتیجه گرفت هر آن که با پشتوانه‌ی فکری غنی و با تعهد به مردم، زبان به نقد حاکمیت می‌گشاید، به قطع و یقین آرمان مردم سالاری و برابری مردم را در سر می‌پروراند. قطع و یقین تعریفی کیفی و جامع از واژه‌ی استقلال، آزادی، عدالت و برابری بشر در سر دارد. بنابراین چه تعهدی خطیرتر از استدلال‌ورزی انتقادی در عین استقلال کامل از قدرت می‌توان برای دانشجویان در شرایط کنونی تعریف کرد؟ به نظر می‌رسد که تعهدی مهم‌تر از این تعهد اصیل نباشد.

از ایران فردا

@Atu_Sociology