‌🔹 بی‌سوادی بلای جان مردم ایران. 🖋 علی رضاقلی

‌🔹 بی‌سوادی بلای جان مردم ایران
🖋 علی رضاقلی

🔻 علی رضاقلی نویسنده ی کتاب جامعه شناسی نخبه کشی در بخشی از کتاب به سه مرد بزرگی اشاره میکند که در تاریخ ایران ظهور کرده و تلاش کرده بودند این کشور را از عقب ماندگی برهانند لیکن هر سه به خاطر فرهنگ نالایق این مردم شکست خوردند:

🔸 قائم مقام؛ وقتی به صدارت رسید دستِ مفت خوران را از خزانه ی دولت را کوتاه کرد. در واقع این از ویژگی های ایرانیان است که همیشه نظام های سیاسی آنها، آلوده به فسادهای مالی است و هر کسی بخواهد آن را سر وسامان دهد انگار دست در لانه ی عقرب کرده است! قائم مقام از حقوق شاه و درباریان کاست و حقوق های بی مورد روحانیون را حذف کرد. شعار او این بود: دولت، سرباز میخواهد، دعاگو نمیخواهد! او از تاسیس کنسولگری های روس و انگلیس در ایران ممانعت به عمل می آورد و تاکید کرد به هر نحو ممکن با عهدنامه ی ترکمنچای خواهد جنگید. در تبریز صنایع نو و معادن را راه اندازی کرد و دانشجویانی به اروپا اعزام کرد. لیکن سرنوشت وی چه شد؟ نقل شده که امام جمعه ی تهران، میرزا مهدی که از سفیر روس رشوه گرفته بود در بسیج افکار عمومی مردم بر علیه ی قائم مقام نقش داشت. سرانجام قائم مقام را در باغ نگارستان خفه کردند!

🔸 امیرکبیر؛ دومین مرد بزرگی بود که خواست با عقب ماندگی فرهنگی مردم ایران مبارزه کند. امیرکبیر آموزش و پرورش اروپایی را می پسندید و دارالفنون را تاسیس کرد که معلمانی از اروپا به کودکان ایرانی تعلیم دهند. امیر با خرافات مذهبی جنگید، بسط نشینی ها و قمه زنی ها را ممنوع کرد و فرمان به اصلاح روضه خوانی ها داد، دیوانخانه ی عدالت را برای اصلاح محضر شرع بوجود آورد، خویشاوند سالاری در پست و مقام را ملغی کرد، قصد محدود کردن و ضابطه مند ساختن قدرت شاه را داشت و اعزام دانشجو به خارج برای فهم پیشرفت های جدید را لازم میدانست. او شکنجه را ممنوع کرد و تاسیس روزنامه را خواستار شد. اصلاحات امیرکبیر آنقدر گسترده بود که صدای مفت خوران فاسد و فرهنگ قبیله ایی مردم ایران را درآورد. امام جمعه ی وقت تهران، میرزا ابوالقاسم، امیرکبیر را فردی ملحد و کافر دانست و مردم بر علیه ی وی شروع به شایع پراکنی کردند سرانجام، پس از تنها دو سال صدراعظمی، وی را به پاس خدماتش در کاشان به قتل رساندند!

🔸 سومین کسی که میخواست ناجی مردم ایران باشد، دکتر محمد مصدق بود. او اولین ایرانی بود که دکترای حقوق گرفت. مصدق تحصیل کرده ی سوئیس بود و از مدرنیته آگاهی کافی داشت. وی خواستار دموکراتیک شدن ایران، محدود شدن قدرت شاه، ملی شدن نفت و آزادی بیان و مطبوعات بود.

دکتر مصدق، با تاکید بر آزادیهای مدنی میگفت: ایرانی حق دارد شخصیت داشته باشد نه اینکه مطیع چوب و چماق باشد … اما سرنوشت دکتر مصدق چه شد؟ کاشانی، روحانی معروف آن زمان با او مخالفت و قواعد وی را غربی و غیر شرعی دانست مردم (کودتاچیان) در روز ۲۸ مرداد گفتند مرگ بر مصدق!

🔸 در پایان این کتاب، علی رضاقلی، با تاکید بر این مسئله که بیسوادی فرهنگی و عوام زدگی بلای جان مردم ایران است مینویسد: همه ی پریشانی ها و گناهان را به گردن استعمار خارجی انداختن غفلت از ناتوانی های داخلی و تبرئه ی عوامل حقیقی عقب افتادگی هاست.

از نهضت بیداری

💡#رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology