🎥 نقدی بر «زمانی برای مستی اسب‌ها». ✍🏻 جرج ایبرت، منتقد آمریکایی برگرفته از مجله اندیشه پویا

🎥 نقدی بر "زمانی برای مستی اسب‌ها"
✍🏻 جرج ایبرت، منتقد آمریکایی برگرفته از مجله اندیشه پویا

فیلم قبادی، «زمانی برای مستی اسب ها» فرصتی ایجاد کرده است تا افراد بتوانند اخباری از وضعیت مردم کرد در ایران و ترکیه و عراق کسب کنند؛ مردمی که در سرزمینشان، فقط با توسل به قراردادی مبنی بر ممنوعیت پرواز هواپیمای نظامی در آسمان این منطقه که عقد آن را هم ایالات متحده به دولت عراق تحمیل کرد، از حمله صدام حسین در امان ماندند.
اینکه چرا صدام یا هر کس دیگری باید از حضور این مردم فقیر و تیره روز احساس خطر کند، خود معمایی است؛ اما فیلم قبادی سیاسی نیست. فیلمی استدرباره تلاش انسان ها برای بقا. در دیالوگ های آغازین فیلم، ما با سه کودک کرد ایرانی آشنا می شویم: آمنه؛ یک دختر نوجوان. برادرش ایوب که حدودا دوازده ساله استو مادی، برادر پانزده ساله آنها که کوتوله است که چشمان نافذی دارد و سر جست وجوگرش که مدام به این طرف و آن طرف می گردد، سوار بر بدنی است کوچک و کج و کوله.

این بچه ها با پدرشان زندگی می کنند و در میان حرف هایشان، خیلی عادی اشاره می کنند که قاچاقچی است و بر پشت الاغ، از مرز، کالاهاش را به عراق می برد که می تواند آنجا گرانتر بفروشدشان. بچه ها هر روز، در شهری در نزدیکی خانه شان کار می کنند. آنها بچه های کارند و شغلشان این است که لیوان ها را برای صادر شدن بسته بندی کنند و زیر بار سنگین جعبه هایی که از این سو به آن سوی بازار حمل می کنند، تلوتلو می خورند.

زندگی بخور و نمیر آنها که شاهد آنیم، بسیار تاثیرگذارتر از نظریه ها و شعارهای ساده ای است که در غرب، درباره کودکان کار می دهیم. این بچه ها، کار می کنند که زندنه بمانند و بتوانند غذا بخورند و از گرسنگی تلف نشوند. ایوب و آمنه عاشق برادر افلیجشان هستند؛ موجودی که در سراسر فیلم حرف نمی زند.
او مرتبا نیاز به تزریق داروهای مخصوصی دارد. باید عمل شود و احتمالا حتی اگر عمل هم بشود، بیشتر از یک سال دیگر زنده نمی ماند. آمنه به ناچار می پذیرد که عروس خانواده ای کرد شود که آن سوی کوه های ایران زندگی می کنند و در عوض، هزینه عمل جراحی برادرش را از آنها بگیرد. باقی ماجرا را فاش نمی کنم.

فیلم سرراست و کم گوست و دل را به درد می آورد. در جشنواره کن، برنده جایزه دوربین طلایی برای بهترین فیلم اول یک کارگردان شد. بعضی از تماشاگران معتقدند فیلم کشدار است؛ اما به نظر من، این حرف از فقدان حس همدردی برمی آید. شاید پیام اصلی فیلم رمزی است. باید پذیرفت که سینمای ایران امروز، از خلاق ترین و نوآورترین سینماهای جهان است اما اگر دقت کنیم، می بینیم که کارگردانان ایرانی، در موارد بسیاری، برای بیان حرف هایشان، از نشان دادن زندگی کودکان استفاده می کنند و این را می توان به تلاش آنها برای برداشت های غیرسیاسی از آثارشان و در نتیجه، دریافت مجوز برای ساخت این آثار مربوط دانست.

رویکرد فیلم از نظر بصری، به فیلم سازی مستند گرایش دارد و شکی نیست که بیشتر آنچه می بینیم، واقعا در حال روی دادن در جلوی دوربین است یا بسیار شبیه با واقعیت این منطقه از ایران است. نمای اسب هایی که تقلاکنان، چرخ کامیون را بر پشت خود حمل می کنند، چنان واقعی و باورپذیر است که شایسته ستاش هر مستندساز است.

🔰 از کانال نِگارهـ @Negaaree
#نگاره

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxbY7Ab5PtgsmQ